وبلاگ جدید
سلام خدمت دوستان و همراهان عزیز
متاسفانه بدلیل بروز مشکل در بلاگفا مدت طولانی امکان ارتباط با دوستان وجود نداشت
و خوشبختانه مشکل برطرف شد و می تونم دوباره در خدمتتون باشم
منتظر مطالب جدید باشید.
١. آیا با کار پارت تایم در نتورک مارکتینگ می توان موفق شد؟ دقیقآ. در واقع این امری است متعارف. شما می توانید تجارت نتورک مارکتینگ خود را به عنوان یک شغل پارت تایم و بدون از دست دادن منبع درآمدزایی حال حاضرتان شروع کنید تا وقتی که شغل نتورک مارکتینگتان درآمدی را که میخواهید برایتان به ارمغان بیاورد. بهترین بخش کار اینجاست که برای انجام این کار محدودیت ندارید.
2. آیا من باید محصولات را رو در رو یا در مجالس یا ملاقاتها بفروش برسانم؟ نه. یکی از مهمترین خصوصیات نتورک مارکتینگ این است که موفقیت در آن با به کار گیری روشهای مختلف و گوناگون حاصل می شود. شما روشی را بر میگزینید که با آن راحتترید.
٣. آیا نتورک مارکتینگ همان طرحهای هرمی است؟ دقیقآ نه. البته نتورک مارکتینگ و طرحهای هرمی از جهاتی شبیه به هم هستند، اما تفاوت مهمی بین آندو است که طرحهای هرمی را غیر قانونی جلوه می دهد. در طرحهای هرمی درآمد شما فقط از طریق عضوگیری افراد در سیستم حاصل میشود. گاهی اوقات هم محصولی با قیمتی سوال برانگیز شامل طرح است. در یک کمپانی نتورک مارکتینگ قانونی، به توزیع کنندگان بر اساس فروش محصول شرکت پورسانت داده می شود. در نتورک مارکتینگ با آموزشهایی که به افراد مجموعه تان میدهید مجموعه تان رشد می کند و از این طریق نیز پورسانت دریافت می کنید. برعکس طرحهای هرمی، در نتورک مارکتینگ مهم نیست که شما در کجا قرار می گیرید یا اینکه چه زمانی وارد می شوید، شما میتوانید حتی از افرادی که زودتر از شما وارد شده اند درآمد بیشتری کسب کنید. در صورتی که در طرحهای هرمی سود اصلی را افرادی که در رﺃس شاخه ها قرار گرفته اند میکنند.
۴. من یک فروشنده نیستم، پس این کار به درد من نمیخورد. درحقیقت مطالعات نشان داده اند که افراد با هیچ تجربه ی فروش در نتورک مارکتینگ فوق العاده هستند. در واقع، این مطالعات نشان دادند که این افراد در مقایسه با کسانی که قبلآ درگیر کار فروش بودند موفقیت بهتری کسب کردند چون نتورک مارکتینگ ربطی به فروش ندارد. حداقل نه آنگونه که مردم در مورد فروش فکر می کنند. نتورک مارکتینگ در مورد به اشتراک گذاشتن حقایقی راجع به شرکتی است که شما در آن مشغول فعالیت هستید.
٥. چقدر پول میتوانم از این طریق به دست بیاورم؟ حقیقت این است که آنچه را که بکارید درو می کنید. این روش کار میکند... اگر بخواهید. قشنگی کار در این است که درآمد شما رسوبی است. به این معنی که شما در ازای کاری که امروز انجام میدهید در آینده درآمدزایی میکنید.
۶. آیا برای موفق شدن در این حرفه باید افراد زیادی را ساپرت کنم؟ نه. اگر شما در هر ماه یک یا دو نفر را ساپرت کنید میتوانید در نتورک مارکتینگ فوق العاده باشید.
٧.ساپرت افراد در این حرفه چه اهمیتی دارد؟ اهمیتی ندارد شما چقدر باهوشید، ثروتمندید یا فعالید. به هر حال زمان ما محدود به ٢۴ ساعت در روز است. با ساپرت افراد، شما میتوانید به طور مجازی خودتان را تولید کنید. صدها و حتی هزاران نفر را که به طور غیر مستقیم برای شما کار می کنند. حمایت افراد همچنین امنیت را برای شما در این حرفه به وجود می آورد. چرا؟ در خیلی از تجارتهای مرسوم، اگر شما مریض یا ناتوان بشوید یا بخواهید به یک تعطیلی طولانی مدت بروید چه اتفاقی می افتد؟ شما ضرر قابل توجهی را متحمل خواهید شد. اما در فرایند ساپرت افراد و ساختن زیر مجموعه در نتورک مارکتینگ، شما میتوانید برای خود آزادی مالی را به ارمغان بیاورید.
۸. آیا نتورک مارکتینگ طرحی برای "زود پولدار شدن" است؟ نه. زود پولدار شدن یک افسانه است. این امر در جهان امروز اتفاق نمی افتد. البته، تعداد کمی استثنا وجود دارد، اما خیلی کم. اگر یک شبه پولدار شدن آرزوی شماست بهتر است به سراغ قمار بروید تا نتورک مارکتینگ.
۹. من افراد زیادی را دیدم که در این حرفه موفق شدند، اما فکر نمی کنم من بتوانم از عهده ی این کار برآیم. افراد زیادی از هر طبقه و نوع زندگی در نتورک مارکتینگ موفق شدند. اگر شما مشتاقید، میتوانید در نتورک مارکتینگ موفق شوید.
١۰. من وقت کافی برای شروع تجارت نتورک مارکتینگ ندارم. این دقیقآ دلیل ورود شما به نتورک مارکتینگ است. در کنار آزادی مالی، نتورک مارکتینگ به طور خاص برای ساختن آزادی شخصی در زندگیتان به وجود آمده به طوری که شما بتوانید هر چه که میخواهید در زندگیتان انجام دهید.
١١. آیا سرانجام اشباع اتفاق نمی افتد؟ این هم یکی دیگر از تصورات غلطی است که توسط رسانه ها جا افتاده. حقیقت این است که هیچ شاهدی برای به وجود آمدن "اشباع" در نتورک مارکتینگ نیست. در ضمن، نتورک مارکتینگ در حال حاضر یک صنعت جوان و نوپاست، میلیاردها نفر در دنیا هنوز اسم نتورک مارکتینگ را نشنیده اند. اما در جواب این سوال که چرا اشباع اتفاق نمی افتد یک دلیل اصلی وجود دارد: زمان. در امریکا هر ساله ده ها هزار نماینده جدید وارد نتورک مارکتینگ می شوند. بخشی از آنها افراد جوانی هستند که به دوره ای از زندگیشان رسیده اند که وارد یک تجارت بشوند. تعداد زیادی نیز هستند که به این نتیجه رسیده اند که به یک تجارت خانگی نیاز دارند. به هر حال دلیل اصلی: بازار بسیار پهناور است و پتانسیل ها بی شمار.
١٢. من نمی توانم درگیر نتورک مارکتینگ بشوم. این کار یک تجارت "واقعی" نیست. این کار واقعی است. نتورک مارکتینگ در حال حاضر یک صنعت چند میلیارد دلاری در دنیاست که شامل میلیونها نماینده و هزاران کمپانی فعال در کانادا، مکزیک، اروپا، ژاپن، نیوزلند و... میباشد.
١٣. من قبلآ تجربه ی نتورک مارکتینگ را داشتم. من در این کار موفق نخواهم شد. فرض کنیم شما وارد یک شهر جدید شدید و تصمیم دارید برای عصرانه بیرون بروید. متاسفانه، رستورانی که شما انتخاب کردید غذای وحشتناکی را برای شما سرو میکند! اما به خاطر این تجربه ی وحشتناک شما تصمیم به ترک خوردن عصرانه در هیچ یک از رستورانهای آن شهر نمی گیرید. نتورک مارکتینگ نیز از این قاعده مستثنا نیست. کمپانیهای بزرگ و خوب زیادی وجود دارند و همچنین کمپانیهای بد نیز کم نیستند. اما نتورک مارکتینگ برای شما کار میکند! شما فقط کافیست به یک کمپانی درست بپیوندید.
١۴. من در حال حاضر پول کافی برای پیوستن به یک کمپانی نتورک مارکتینگ ندارم. به دستش بیار! اگر یک مرسدس ۶۰۰۰۰ دلاری کاملآ جدید در ازای ١۰۰ دلار به شما پیشنهاد بشود، حاضرید این پول را از هرکجا که شده جور کنید؟ بروید و سرمایه ی اولیه را جور کنید چرا که شغل نتورک مارکتینگ شما میتواند خیلی بیشتر از مرسدس برایتان بیارزد.
داستان موفقیت جک کنفیلد به عنوان یکی از بزرگترین سخنران های
انگیزشی دنیا و نویسنده پرفروش ترین کتاب های دنیا “سوپ جوجه برای روح” از آنجا
شروع میشود که او یک معلم ساده در یکی از دبیرستان های پایین شهرش بود. جک به مرور
زمان بی انگیزگی را در بین دانشجوهایش نسبت به آموختن میدید مخصوصا سیاه پوستان.
او تصمیم می گیرد راهی پیدا کند تا انگیزه را به دانش آموزانش برگرداند و ازینجا
شروع میشود که اصول موفقیتی پیدا میکند و شروع به سخنرانی میکند تا اینکه نتیجه را
در بالا آمدن نمرات دانش آموزانش میبیند و البته خودش که تبدیل به یک معلم انگیزشی
شده بود…
این شروع آموزه های موفقیت شخصی
و پیشرفت حرفه ای جک کنفیلد بود
سوپ جوجه برای روح
ایده جک برای سری “سوپ جوجه برای
روح” از سال 1990 شروع شد. او ایده اش را با همکارش در میان میگذارد و پس از 3 سال
هردو بر سر 60 داستان کوتاه موافقت میکندد.
البته انتشار کتابش ,داستان دیگری بود. جک قبل از پرینت کتابش از بیش از 130 انتشارات جواب رد شنیده بود, و حتی نام کتابش که جک به الهام مهنوی نسبت داده بود ابتدا توسط انتشارات منع شده بود. به هرحال پافشاریش جواب داد کتابش با همان نام “سوپ جوجه برای روح” امروزه راه را برای موسسه “سوپ جوجه” که توسط کنفیلد دایر شده است را نیز هموار کرد.فروش 112 میلیون نسخه از زمان اولین انتشارش و تولید بیش از 200 برنامه تلوزیونی از افتخارات جک کنفیلد است.
کلیدهای موفقیت جک کنفیلد
1. شما نسبت به موفقیتتان مسولیت
دارید
اکثر افراد فکر میکنند راه موفقیت و
خوشبختی از دنیای خارج تاثیر می پذیرد و شما کنترل کامل بر روی آینده تان ندارید.
کنفیلد این اندیشه را به چالش میکشد و میگویید شما 100% مسؤل موفقیت یا شکستتان
هستید.
افرادی که معمولا دیگران را دلیل شکست هایشان میدانند معمولا همان افرادی هستند که پیدا کردن راه موفقیت را خیلی سخت می پندارند.
2.هدفتان را بشناسید
همه هدفی دارند. راز اصلی پیدا کردن آن هدف است, آن را به وضوح بدانید و با لذت تعقیبش کنید.
بعقیده کنفیلد, سنجش موفقیت دانستن هدفتان است و سپری کردن زندگیتان برای بدست آوردنش است.این عقیده درست است که ما در بعضی قسمت های زندگیمان دارای برتری هستیم اما اگر آن قسمت ها آنجایی نباشند که هدفمان است, پس هیچوقت به خوشبختی نهایی نخواهیم دست یافت.
3.تصمیم بگیرید چه میخواهید
پیدا کردن هدفتان قدم اول است اما هدایت کردن زندگیتان در مسیر هدفتان برای اکثر افراد قدم دوم خواهد بود. معمولا افراد موقعیت هایی را ترجیح میدهند که در آن احساس راحتی می کنند. تصمیم گرفتن برای یک جهش در زندگی و یک حرفه کاری موثر برای اکثر افراد شاید ترسناک جلوه کند. با این حال تلف کردن زندگیتان بر روی حرفه ای که هیچوقت شما را شاد نخواهد کرد فقط شما را در باتلاق غم و نا امیدی پایین تر میکشد.
4. باور کنید که هرچیزی ممکن است
ذهن میتواند ابزار قدرتمندی برای انتشار انرژش مثبت در مسیرتان باشد. شک تردید را از خود دور سازید و شروع به باور این نکته کنید که هرچیزی را که برنامه ای برای انجامش داشته باشید ممکن است.
5.باور کنید دنیا جای خوبی است
ترس فلج کننده از شکست , رقیبان سرسخت و تمسخرهایی در زمان شکست میتوانند حتی روحیه سرسخت ترین کارآفرین های دنیا را متلاشی کنند. شروع به باور این موضوع کنید که دنیا جای خوبی است, نه اینکه همه میمیرند تا شما را شکست خورده ببینند.
این اعقاد را داشته باشید و خواهید دید کمکم آدم مهربانتری خواهید شد, بیشتر مایل خواهید بود به دیگران کمک کنید و انرژی مثبت بیشتری از طرف شما ساطع خواهد شد.
6.قابل انعطاف باشید
مشکلات راه موفقیت شما را در هم خواهد ریخت. امروزه بیشتر انسان های موفق با مشکلات رودرو میشوند و به حدی انعطاف پذیرند که در هنگام نیاز خم شوند و یا تغییر کنند.
7.پافشاری کنید
جک کنفیلد پافشاری کرد وقتی بیش از صد انتشارات دست رد به سینه او زندند. اما فقط یک قدم دیگر است که اگر بردارید شما را به ایده ای جدید یا هدفی والاتر خواهد رساند.
بعقيدهء جک ,هرچه بیشتر پافشاری کنید, شانس های مثبت بزرگتری احتمال دارد اتفاق بیفتد.
8.هدفی خلق کنید و بر رویش تمرکز کنید
خلق یک هدف برایتان یک معیاری خواهد بود برای اینکه موفقیتتان را بسنجید, اعمالتان را بررسی کنید. این امکان را به شما میدهد رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید.
9.قدم اول را بردارید
قدم اول تمام آن چیزی است که شما را وادار کند شروع کنید. خیلی از آدم ها علایق و رویاهای باشکوهی دارند اما بدون عمل فقط در حد یک رویا باقی خواهد ماند. برداشتن قدم اول اختلاف بین دنبال کردن اهدافتان و فقط در رویا بودن را مشخص میکند.
10.ریسک پذیر باشید
هر تلاش برای بدست آوردن چیزی جدید و نو خواهان ریسک است. بسیار ناراحت کننده خواهد بود مخصوصا اگر 100% خلاف جریان زندگی عادیتان باشد. اما اگر شما قلبا باور کنید که این چیزی است که می خواهید ,شما را به هدفتان نزدیکتر میکند پس اراده کنید و ریسک پذیر باشید زیرا ریسک و نامعلومی وضع سرانجام ارزشش را خواهد داشت.
بازاریابی در بازار گرم از قوی ترین تکنیکهای بازاریابی و فروش به شمار می رود که همه ما به طور کاملاً ناخواسته در حال انجام آن هستیم در حالی که اصلاً توجهی به آن نداریم!
بازار گرم چیست؟
منظور از بازار گرم، افرادی هستند که با ما ارتباط داشته و ما را می شناسند. هر کسی بازار گرم خود را دارد که وسعت این بازار به گستردگی شبکه ارتباطات وی بستگی دارد. برای مثال افراد موجود در بازار گرم مدیر یک مؤسسه تبلیغاتی به مراتب از افراد موجود در بازار گرم کارمند بخش حسابداری یک شرکت بازرگانی، بیشتر هستند و این به معنی پتانسیل بالاتر مدیر مذکور در بازاریابی در بازار گرم هست.
مفهوم بازار گرم دقیقاً نقطه ی مقابل بازار سرد است. بازار سرد به افرادی اطلاق می شود که آشنایی با ما ندارند. هنر ما به عنوان یک فروشنده این است که افراد مختلف را وارد بازار گرم خود کنیم و بعد در زمان مناسب به شکل مناسبی پیشنهاد خود را ارائه دهیم.
نکته ی مهم در بازاریابی در بازار گرم
تا اینجا با مفهوم بازار گرم آشنا شدیم. اگر به پاراگراف قبل توجه کنید، متوجه می شوید که یکی از فاکتورهای موفقیت را گسترش دامنه بازار گرم خود اعلام کردم. اما آیا این به این معنی است که باید به تمام آدمها به چشم یک مشتری احتمالی نگاه کنیم؟ قطعاً خیر. توسعه بازار گرم باید در وهله ی اول با هدف بهبود زندگی مخاطب صورت گیرد.
در این بین، اگر سرویس ها و محصولات ما از مواردی بودند که به تأمین نیازها و خواسته های مخاطب کمک میکردند، باید در زمان مناسب و به شکل مناسبی آن را معرفی کنیم در غیر این صورت رابطه برقرار شده صرفاً به عنوان رابطه بین دو انسان عادی می بایست ادامه پیدا کند.
اما حتماً می پرسید چرا وقتی نمیتوانم بفروشم باید رابطه را ادامه دهم: پاسخ من این است: ۱. روش شخص ثالث. ۲. شما هم انسانید.
۱. روش شخص ثالث را می توانیم اینگونه تعریف کنیم:
رابطه ای که بین من و علی برقرار شده را در نظر بگیرید، در زمان مناسب (که من تشخیص میدهم) از علی میپرسم: من کارم فروش محصولات مکمل درمانی هست، کسی رو میشناسی که این محصولات به دردش بخوره؟
در این حالت هم خود علی به دانستن بیشتر درباره محصولات من علاقه مند می شود و هم می توانم افرادی که احتمالاً به محصولات من علاقه دارند را بهتر و بیشتر بشناسم.
2. به عنوان یک انسان، داشتن رابطه با سایر آدمها اصلی گریز ناپذیر است. رابطه ای فقط به خاطر رابطه و نه هیچ چیز دیگر… .
توجه داشته باشید که اصل در بازاریابی در بازار گرم و کلاً رمز موفقیت در فروش، توجه به مخاطب است. اگر کالا یا سرویسی مناسب مخاطب دارید، قطعاً رابطه ای برد-برد ایجاد کرده اید اما اگر محصول شما چنین ویژگی ندارد، باید تجدید نظر اساسی در آن داشته باشید.
بازاریابی در بازار گرم را می توان در تعریف از یک فیلم خوب نزد دوستتان که به تازگی دیده اید یا تعریف از شامپوی خود نزد هم کلاسیتان مشاهده نمود.
8 راه موفقیت در نتورک مارکتینک
1 - خودتان را بشناسيد(Self Consciousness):
علايق، مهارتها، تواناييها، ضعفها، قوتها و محدوديتهاي خود را بشناسيد. براي اينكه يك نتوركر در كسب و كار خود موفق شود، از خودگذشتگيهاي بسياري لازم است و شما بايد خود را آماده كنيد. بايد با ديدي بيطرفانه نگاه دقيقي به تمامي نقاط قوت و ضعف خود بيندازيد. تحليل درستي از شخصيت خود داشته باشيد و خود را آنگونه كه واقعا هستيد بپذيريد. خيلي از افراد تنها به دليل آنكه نميتوانند نقاط ضعف خود را تشخيص دهند از رفع آنها عاجزند، درحاليكه درصورت شناخت درست از خود ميتوانند نقاط ضعفشان را رفع و حتي به نقاط قوت تبديل كنند. ضعفهاي خود را ليست كنيد و براي رفع آنها مطالعه و برنامهريزي داشته باشيد. حتي در برخي موارد ميتوانيد از نظرات مشاورين مرتبط نيز بهرهمند شويد. قوتهاي خود را نيز ليست كنيد و براي حفظ، تقويت و اعتلاي آنها مطالعه و برنامهريزي داشتهباشيد. مطالعات خود را در زمينه خودشناسي افزايش دهيد، در جلسات مربوط به اين زمينه حتما شركت كنيد و نكاتي را كه فرا ميگيريد در عمل پياده كنيد.
2 - برنامه رو به جلو داشته باشيد(Business Plan):
از ديدگاه صاحبنظران، اصليترين دليل 80 درصد شكستها در هر كسب و كاري، طي پنج سال نخست، معمولاً پول نيست. بلكه فقدان اطلاعات و دانش صحيح و نداشتن برنامه است. رمز موفقيت شما در اين است كه بدانيد چگونه مي توان با اجراي يك برنامه تجاري(Business Plan) موثر، تصميمات صحيح گرفت. در تهيه اين برنامه حتما نظرات راهبرانتان را نيز جويا شويد و از تجربيات مثبت و منفي آنها در اين تجارت بهره بگيريد. يكي از مزاياي اصلي اين تجارت همين تجربيات همكارانتان است كه بصورت رايگان و بي منت در اختيار شما قرار ميگيرد. در تهيه برنامه خود به اصل قرار گرفتن در مرز محافظهكاري و رويا پردازي توجه كنيد. بعبارت ديگر مراقب باشيد از هيچكدام از دو لبه پشت بام پرت نشويد.
3 – صنعت(Business) خود را بشناسيد:
شما نميتوانيد يك پزشك، مهندس، تاجر، مدير، آرايشگر و .... موفقي باشيد بدون آنكه در زمينه تخصصي خود اطلاعات كافي داشته باشيد. بنابراين اطلاعات خود را درباره اين صنعت ( نتورك ماركتينگ)، تجارت الكترونيك، بازاريابي، مديريت و ... هميشه افزايش دهيد و خود را بروز نگه داريد. سلاح اصلي يك نتوركر در مواجهه با مخالفان و سئوالات (Objections)، اطلاعات است. شما با داشتن اطلاعات كامل و بمباران اطلاعاتي اين افراد، آنها را عملا خلع سلاح خواهيد كرد. در حال حاضر يكي از معيارهاي اصلي افرادي كه تصميم به فعاليت در اين صنعت ميگيرند و براي فعاليت با بيش از يك پيشنهاد مواجه ميشوند، ميزان اطلاعات و دانش راهبران گروهها در مورد اين صنعت است. هرچه شما در مواجهه با اين افراد اطلاعات بيشتري داشته باشيد و آن را به رخ آنها بكشيد در اثر گذاري برروي تصميم و انتخاب آنها موفقتر خواهيد بود.
4 – مشتريان(Customers) خود را درك كنيد:
افراد حاضر در ليست شما مشتريان شما در اين صنعت هستند. بر مشتريان بالفعل ( زير مجموعههايتان) و بالقوه (افرادي كه در آينده وارد مجموعه شما خواهند شد) تمركز داشته باشيد. به نيازها، خواستهها، مسائل و مشكلات آنها توجه كنيد. به آنها كمك كنيد تا بر مشكلاتشان فائق شوند و در مسير درست حركت كنند. هميشه در دسترس باشيد و به آنها اطمينان دهيد كه هميشه به فكر آنها هستيد و واقعا هم اينگونه باشيد. اوقات تنهايي خود را به انديشيدن در خصوص آينده كاري و برنامههايي كه براي افرادتان داريد صرف كنيد. با دوستانتان، همكاران، خويشان و ... كه هنوز وارد مجموعه شما نشده اند ارتباط مناسبي برقرار كنيد. معمولا در دومين يا سومين سئوال از شما، اوضاع كاريتان را از شما خواهند پرسيد. با اشتياق و آب و تاب فراوان از موفقيتهايتان، وروديهاي اين هفته، پورسانتها، برنامههاي تفريحي، فعاليتهاي گروه و ... بگوييد. در رفتار با دوستاني كه پرزنت شدهاند ولي به شما جواب رد دادهاند خيلي با احتياط عمل كنيد. آنها نبايد برداشت كنند كه اين كارشان باعث دلخوري و سرخوردگي شما از وي شدهاست، بلكه اين احساس را بايد منتقل كنيد كه آنكه ضرر ميكند اوست نه شما، چون به يك فرصت كاري طلايي نه گفته است.
5 - روشهاي رهبري(Leadership) سالم را به كار ببريد:
نكتهاي كه هيچ وقت نبايد فراموش كنيد اين است كه شما مدير سازمانتان(شبكه خود) نيستيد بلكه راهبر شبكه خود ميباشيد. با فكر و اراده مجموعه خود را از بالا تا پايين اداره كنيد. شما بايد در تصميمات خود، به نظرات مشتريان (افراد زيرمجموعه) اهميت بدهيد، منابع و زمان را مديريت كنيد، و بدانيد كه چگونه تجارت كرده و كسب و كار را به بهترين وجه ممكن اداره كنيد. از تلاشهاي افراد زير مجموعه خود قدرداني كنيد، آنها باارزشترين سرمايه شما در اين صنعت هستند. با مديران سازمانتان (راهبران فعال زير مجموعهتان) در تصميمگيريها مشورت كنيد (مديريت مشاركتي) و از خودرايي و استبداد مديريتي دوري كنيد. برقلبها مديريت كنيد نه بر فيزيك و اجسام. فنون نوين مديريت و رهبري را بياموزيد و در سازمان خود پياده كنيد. كتابهاي حاوي خاطرات مديران و رهبران موفق و مشهور را مطالعه كنيد و تجربيات آنها را شبيهسازي نموده و به طرز صحيحي در شبكه خود پياده كنيد.
6 - تصوير و ذهنيت(Image) ممتاز خود را توسعه دهيد:
تصوير و ذهنيتي كه شما ايجاد مي كنيد بسيار مهم است و تمامي حوزه كسب و كارتان را به هم متصل ميكند. درست يا غلط، تصويري كه شما از خود در ذهن افراد ديگر ساختهايد ممكن است باعث بهبود يا تضعيف موقعيت شما در اين تجارت شود. تمام تلاش شما در اين كسب و كار بايد بر اين امر استوار باشد كه در نگاه افراد زير مجموعهتان به عنوان يك راهبر قابل اتكا، قدرتمند، با دانش، با احساس مسئوليت قوي، انعطاف پذير، خوش برخورد، با پرستيژ و ... و از ديدگاه ساير افراد ليستتان كه هنوز وارد نشدهاند، به عنوان يك فرد موفق در زندگي و شغل، مسلط بر زندگي و كسب و كار، داراي آرامش و خونسردي، متحول شده پس از ورود به اين كسب و كار، با اخلاق، يك مدير توانمند و ... جلوهگر باشيد. فراموش نكنيد كه شما استاندارد و الگوي شبكه خود هستيد و مسئوليت سنگيني از اين بابت متوجه شما ميباشد. كوچكترين حركت اشتباهي از جانب شما ميتواند خسارات جبران ناپذيري به مجموعه شما وارد كند. هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي دروغ نگوييد و با ديگران صادق باشيد. به دوستانتان بفهمانيد كه انجام اين كار چه تحول عظيمي در شخصيت، زندگي و آينده شما ايجاد كرده است. اين كار را به هر طريق ممكن به انجام برسانيد. تاثير فوقالعادهاي بر افرادي دارد كه منتظر ديدن تغيير در شما هستند تا به دعوت شما براي ورود به اين تجارت پاسخ مثبت دهند. آنها صرفا به دنبال تغييرات مادي نيستند. روي آنها مطالعه داشته باشيد و بدانيد كه به چه چيزي علاقمند هستند و متناسب با هركس، تغييرات مورد پسند وي را كه در شما بوجود آمده در معرض ديد وي قرار دهيد. مثلا اگر شخصي قدرت بيان خوبي ندارد و در صورتي كه موقعيت مناسبي براي تقويت قدرت بيان خود پيدا كند از آن فرصت استفاده ميكند و انگيزه مالي چندان قوي هم ندارد، شما بايد به جاي به رخ كشيدن پورسانتهايتان، وي را به جلسات گروهتان دعوت كنيد تا تغييراتي كه از جنبه تقويت قدرت بيان در شما بوجود آمده را ببيند. به وي بگوييد كه هيچ كاري را نميتواني پيدا كني كه همه اين مزيتها را باهم يكجا داشته باشد. يعني هم كار باشد و درآمد ايجاد كند، هم فرد به شناخت كاملي از خود برسد. عادتهاي كاري و شخصيتي غلط خود را ترك نمايد و به جاي آن به روش نوين و جهاني فعاليت كند. بتواند در يك جمع چند صد نفره به خوبي صحبت كند، اعتماد به نفس خود را افزايش دهد و ....
7 - از حرفه ايها(Leaders) درس بگيريد:
در جلسات راهبران گروهتان حضور مستمر و اثربخش داشتهباشيد و از تجربيات همكارانتان استفاده كنيد. در مواردي كه پيش بيني ميكنيد تصميمتان بر آينده سازمان شما اثر خواهد گذاشت، قبل از آن با راهبرانتان مشورت كنيد و نظرات و تجربيات آنها را جويا شويد. به وبلاگها و سايتهاي مرتبط با اين تجارت سر بزنيد و مطالب جديد آنها را دسته بندي كرده، مطالعه نموده و براي زير مجموعههاي خود نيز ارسال كنيد. از هر فرصتي براي گفتگو و كسب تجربه از راهبران گروهتان در جلسات پاتلاك، برنامههاي تفريحي و ... استفاده كنيد. مسائل و مشكلاتي كه در مجموعه خود با آنها دست به گريبان هستيد را در جلسات راهبران مطرح نموده و از همكارانتان درخواست همفكري نماييد. در صورتي كه بصورت پاره وقت به اين كار ميپردازيد، اين نكته را هميشه به خاطر داشته باشيد كه شما به علت محدوديت وقتي، حق اشتباه كردن را در اين كار نداريد، چونكه براي برگشت و تصحيح اشتباهتان با كمبود وقت مواجه هستيد، بنابراين به جاي خلاقيت بايد منطقي باشيد و در اين كار از تجربيات راهبرانتان استفاده كنيد تا به مشكل برنخوريد.
8 – در هنگام نياز كمك(S.O.S) بخواهيد:
هيچگاه خود را فارغ از كسب نظر و همفكري راهبرانتان ندانيد. مطمئن باشيد كه تمام مسائلي كه در حال حاضر شما با آنها دست به گريبان هستيد، يك زماني مسائل و مشكلات راهبران شما نيز بودهاست. در اين مواقع حتما از آنها بپرسيد كه در چنين موقعيتي آنها چه تصميمي گرفتند و چه كردهاند. به راهبر خود اعتماد و اعتقاد داشته باشيد و مسائل و مشكلات كاري و حتي شخصي خود را با وي در ميان بگذاريد. مطمئن باشيد كه راهبر شما پس از مطرح شدن مسئله، تا زماني كه يك راهكار مناسب در اختيار شما قرار ندهد، آسوده نخواهد خوابيد
رابرت این نقل قول به شما نسبت داده شد :
اگر من مجبور بودم که
همه چیز را دوباره انجام دهم (به عقب برگردم) بجای آنکه بیزینسی به سبک قدیمی را
بسازم ، بیشتر ترجیح می دهم ساختن تجارت بازاریابی شبکه ای را شروع کنم. آیا شما واقعاً این مطلب را عنوان کردید؟
من چیزی شبیه به این را
گفته ام . بله !
آیا این درست است ؟
بله وقتی نگاه می کنم به مسائلی که مجبور شدم از آنها عبور کنم ،البته آنگونه که من شروع کردم .من هنور تأسیس شرکتها را دوست دارم ، اما این کار سخت تر بود .
وقتی سالها پیش من و
شما، اولین بار باهم صحبت کردیم ، شما اینقدر روی بازاریابی شبکه ای مصر نبودید ،چه چیز باعث
شد که فکر شما تغییر کنه ؟
اجازه بدهید توضیح بدهم
.وقتی که به عنوان یک تازه کار ،کارم رو شروع کردم ،من مجبور بودم که نحوه فروختن
را یاد بگیرم. من با شرکت زیراکس در سال 1974 شروع کردم . امروز وقتی مردم از من
می پرسندکه" شما چطور یه بیزینس رو شروع کردید؟" من همیشه به آنها
استارت با یک کمپانی نتورک مارکتینگ رو می گویم .نه فقط به دلیل خودکمپانی
نتورک مارکتینگ بلکه به دلیل آموزشهایی که شما از یک کمپانی نتورک مارکتینگ دریافت می کنید .
دلیل این حرف من این است که آن چیزی که مردم را پولدار می کند ،پول نیست .بلکه آنچه که مردم را پولدار می کند مهارت ها هستند . و مهارت شماره یک برای آغاز به کار،توانایی فروختن است.
این دلیل من است که نتورک
مارکتینگ را توصیه می کنم .به این دلیل نیست که من در نتورک بالا یا پایین یا
چیزی بودم . وقتی که من در ابتدا شروع به کار کردم ،باور نداشتم که چقدر آموزش با
آن مدل بیزینسی خوب بود، چراکه آموزشهای من برخاسته از دنیای شرکتی زیراکس
بود.امروز افراد نه چندان زیادی قصد دارند که به استخدام شرکت زیراکس در بیایند .
آنها بر اساس یک آموزش جامع عمل نمی کنند چرا که خیلی زود اخراج می شوند .
نتیجه ،کل دلیل من برای
اینکه بازاریابی شبکه ای را توصیه می کنم این است
که شما وارد می شوید و مهارت های بیزینسی رایگانی را دریافت می کنید. این نکته
منظور من را هم توضیح میدهد که اگر من مجبور باشم همه چیز رادوباره انجام دهم
،ترجیح می دهم بروم و آموزشها را درون یک کمپانی نتورک مارکتینگ دریافت کنم.
رابرت می توانید برای ما بعضی از آن مهارت ها و دلیل اهمیتشان را باز کنید؟
فروش ! فروش،فروش،فروش ، این کلمه 4 حرفی! شما باید فروش را یاد
بگیرید .آن چیزی که هر کسی از آن می ترسد ! اما .... فروش = درآمد است .
نتیجه اینکه وقتی کسی
درآمد پایینی دارد ، در 99% مواقع دلیلش این است که آنها نمی توانند چیزی را
بفروشند ، آنها چیزی برای فروش ندارند و یا نمی توانند بفروشند. شما باید
یادبگیریدکه چطور بفروشید.
اگر من قصد دارم که کاری
را شروع کنم ، این مهارت اول است .
این درونمایه همه ی آن
چیزهایی ست که من به شما گفتم.شما کتاب پدر پولدار ،پدر فقیر را خوانده اید که می
گوید: من نویسنده ی بهترین نوشته نیستم ،من نویسنده پرفروش ترین کتاب هستم .
اینجا همان جایی ست که
بیشتر مردم اشتباه می کنند. آنها وارد جریانی می شوند و نگاه می کنند که چقدر می
توانند پول در بیاورند ،به جای اینکه نگاه کنند ببینند چه مهارت هایی نیاز دارند
تا بتوانند پول دربیاورند .
من تاکید می کنم ، فقط
مهارت را به دست بیاورید ، پول خودش را نشان خواهد داد.
رابرت می توانی در رابطه با الزاماتی که در "فروش ، فروش ، فروش" به کار می آید صحبت کنی؟
این یک آموزشه ! شما
باید بدانید که دارید می روید که اشتباه کنید ! به مسیر نگاه کنید ، دنیای تجارت
خودش به شما آموزش می دهد!
وقتی من در زیراکس کار
می کردم، هر ماه آنها امتیازات ما را برایمان پست می کردند و اگر امتیاز من
پایینتر از 20 بود ، یکی از ما باید اخراج می شد. آنها 2 نفر را اخراج
کردند و 2 نفر جدید را استخدام کردند. نتیجه اینکه ،تنها دلیل اینکه من یادگرفتم
چطور بفروشم ،این بود که من از اخراج شدن می ترسیدم
حداقل در دنیای نتورک
مارکتینگ ،آنها به شما آموزش می دهند .این یک تفاوت کلی ست در روشی که شما آموزش
می بینید.اگر شما آن را انجام ندهید ،کسی آنجا خواهد بود که شما را تشویق کند . به
تعداد آدمها، روش هست که شما آموزش ببینید . این مهارت حیاتی زندگی ،
فروش نامیده می شود.
حضرت مسیح احتمالاً
بهترین فروشنده در دنیاست و همچنین حضرت محمد و بودا .آنها همشون در فروش ،بزرگ
بودند .به کاندیداهای ریاست جمهوری نگاه کنید –کسی که نفر اول می شود ، کسی ست که
بهترین کار فروش دیدگاه ها و نقطه نظراتش را داشته .
دو موضوع هست که هیچ کس
نمی خواهد در موردش صحبت کند : یکی پول و دیگری فروش . به نظر می رسد که همه به
پول و فروش به عنوان 2 کلمه ی 3-4 حرفی فکر می کنند . من هنوز یک معلم هستم و
بیشتر از خیلی از معلمها ،در دنیای آکادمیک پول در می آورم .دلیل ساده اش این است
که من بهتر از آنها می توانم بفروشم .
وقتی من نتورک مارکتینگ رو به مردم توصیه می کنم،به یک دلیل ساده ست : شما مهارت زندگی را در آن به دست می آورید. این" مهارت غلبه بر ترس از پس زده شدن" – غلبه بر ترس از مشتری و فروختن و پیش رفتن نامیده می شود.
رابرت چه چیزی باعث شده که شما نتورک مارکتینگ را یک روش انقلابی برای دستیابی به ثروت بنامید ؟
به خاطر اینکه آنها شما
رو اخراج نمی کنند! آنها با شما کار می کنند! آنها به شما کمک می کنند که بیزینس
خودتان را بسازید . شما به تمامی تجارت خودتان را دارید ، واقعاً یک دارایی دارید .
دارایی چیزهایی هستند که
پول وارد جیب شما می کنند چه شما کار کنید چه کار نکنید .اگر شما شغلی دارید ...
خوب ،به بعضی از خانه های مالی بزرگ یک نگاه بیندازید .یکی از آنها در امریکا دارد
چیزی حدود 1500 نفر را اخراج و 1500 نفر را در هند استخدام می کند .دوران مشاغل
امن و بی خطر سپری شده است .
حداقل در تجارت نتورک
مارکتینگ ، شما واقعاً سخت کار می کنید، چیزی را می سازید که می توانید به بچه های
تان انتقال بدهید واگر شما خوب کار کرده باشید، اگر روزی کار نکنید ،کارتان ادامه
می دهد و شما را حمایت می کند .شما برای پول دار شدن کار نمی کنید،شما فقط برای
پول کار نمی کنید، شما در واقع برای ساختن یک دارایی دارید کار می کنید .
آیا این همان چیزی ست که
شما در کتابتان" ارزشهای پنهان" می نامید، وقتی که درباره ارزشهای نتورک
مارکتینگ صحبت می کنید؟
ثروتمندترین مردم در
دنیا، شبکه ها را ساختند .به همین دلیل است که آنها، شبکه های تلویزیونی یا شبکه
های ایستگاه خدمات گاز ،نامیده می شوند .افراد فقیر و افراد متوسط ،افراد تحصیل
کرده برای شبکه ها کار می کنند.من ترجیح می دهم که مالک یک شبکه (نتورک) باشم .
به طور مثال من یک شبکه
کتابفروشی در کل دنیا دارم که ما کنترل میکنیم و این شبکه پول زیادی به من می
رساند .من نمی خواهم برای آنها ( کتابفروشی ها) کار کنم بلکه فقط می
خواهم که آنها را کنترل کنم. من فکر می کنم در فرم نتورک ها ( شبکه ها) درحالی که
افراد طبقه متوسط درباره کار کردن برای پول فکر می کنند، من ترجیح می دهم که به
ساختن نتورک فکر کنم . به این دلیل است که من ثروتمندم.
و این همان دلیلی ست که
ما نتورک ماکتینگ کار می کنیم .ساختن شبکه ای که که می تونیم با خودمان هر جا که
می خواهیم ببریم ؟
این یک نگاه کاملاً
متفاوت ، یک روش کاملاً متفاوت در نگاه کردم به دنیاست .
اگرکسی به من
بگوید" من به شما 5 میلیون دلار در سال خواهم داد که در دانشگاه هاروارد کار
کنید" ،من قبول نخواهم کرد . این مبلغ ،کافی نیست .چرا باید برای شخص دیگری
کار کنم ؟ این مبلغ به اندازه ارزش من نیست ! آنها می توانند این را از من بگیرند
،و این هیچ حسی را در من ایجاد نمی کند ! من میدانم این مبلغ افراد زیادی را می
تواند راضی کند مثل 401 (k)s و سرمایه گذاری های
دوجانبه، که باز هم حسی در من ایجاد نمی کند. چرا که من به شکل متفاوتی آموزش دیده
ام . من می توانم در تجارت خودم شرکتهای بیشتری بسازم . من هرسال بیش از این
مبلغ مالیات پرداخت می کنم .
نتیجه ،آنچه که می خواهم
بگویم این ست که مردم باید ازایده های قدیمی که می گفتند انجام شود ،دست بکشند :
برو به مدرسه ،یه شغلی پیدا کن، سخت کار کن ،پس انداز کن ، از بدهی خارج شو ، در
موضوعات بلند مدت و متنوع سرمایه گذاری کن ،خرید سرمایه گذاری های دوجانبه .
این از دیدگاه من واقعاً
احمقانه است .اما توصیه های خوبی برای افراد متوسط است . این نگاه به سادگی کاملاً
یک نگاه متفاوت است . من یک کارآفرین و مأسس هستم .
من نمی خواهم برای کس
دیگری کار کنم .من نمی خواهم کسی به من بگوید که چقدر پول می توانم در بیاورم .من
نمی خواهم کسی به من بگوید که کجای این دنیا می توانم بروم یا اینکه کی باید سر
کار برگردم .من از این متنفرم !هیچ کس این را به من نمی گوید . به این دلیل من از
نتورک مارکتینگ حمایت می کنم .
کمی با من درباره قوانین
رهبری و لیدرشیپ در نتورک مارکتینگ صحبت کنید .چقدر با
رهبری در فرم های دیگر بیزینس تفاوت دارد ؟
بسیارخوب ! لیدرشیپ در نتورک مارکتینگ به این معنی که شما هیچ
تضمینی رو پیشنهاد نمی دهید ! همه آنچه که به آنها پیشنهاد میدهید این است که آنها
هم می توانند خودشان لیدر باشند.
اما از آنجایی که بیشتر
مردم اساساً می ترسند بیشتر ترجیح می دهند که یک درآمد ثابت داشته باشند ودر پی یک
شغل ثابت هستند و نگران این هستند که مردم دیگه درباره آنها چه فکر می کنند .
نتورکرها باید بدانند که اینها مهارت های لیدرشیپ نیستند .
اگر شما بیشتر نگران و
در پی امنیت خودتون ، اینکه دیگران درباره شما چه فکر می کنند و درآمد ثابت هستید
، شما مهارتهای اصلی رهبری رو ندارید .
برای اینکه یک لیدر
باشید شما باید امیدوار باشید و بتوانید شور و اشتیاق ایجاد کنید، باستید و
بگویید" نگاه کن ، تو می توانی آن کار را انجام بدی" .
رهبری در دنیای شرکتی
امریکا ،مدیریت نامیده می شود .مدیران شرکتها ،لیدرهای واقعی نیستند. آنها فقط
آویزان یک چک هستند برای اینکه مردم را مجبور کنند آنچه که مدیریت ازشون خواسته
انجام بدهند.
شما بیشتر چه خصوصیات و
کیفیاتی را در لیدرها ، تحسین می کنید؟
من تحسین می کنم کسی رو
که بلند می شه و در مسیرش ثابت قدمه ! آنها صحبت می کنند ،زمانی که راه می روند و
راه می روند زمانی که صحبت می کنند . من زمانی که در ویتنام بودم تعدادی ستوان دوم
بودند که درپشت تیرباران شدند چون هیچ مهارت لیدرشیپ نداشتند. فقط به دلیل اینکه
شما دانشگاه رفتید،شما لیدر نمی شوید . دانشگاه رفتن شما را لیدر نمی کند .افرادی
که در گروه شما هستند باید شما را باور داشته باشند .این کیفیتی است که شما این
روزها نمی توانید زیاد پیدا کنید . متأسفانه ما در چند سال گذشته رهبران زیادی را
ندیده ایم.آخرین لیدری که من واقعاً به او احترام می گذارم، کندی بود ، به خاطر
اینکه او واقعاً به پاخاست .
شما شاهد تعدادی از لیدرها در نتورک مارکتینگ بوده اید.آنچنان که آنها را دیدید آیا درست بود ؟
آنها مردم را تشویق می
کنندکه یک لیدر باشند . یک لیدر رهبری نمی کند بلکه رهبر تولید می کند .به همین
دلیل است که نتورک مارکتینگ بسیار قدرتمند است . چرا
که اگر شما بتوانیدکسی راپیدا کنید که گدایی یک درآمد کوچک را نمی کند، ذهنیت
امنیت -گرا ندارد و ته قنداق تفنگ مدیر را نمی بوسد ،وقتی چنین فردی می آید و مردم
را رهبری می کند، زندگی آنها تغییر خواهد کرد .
انجام این کار خیلی آسان
نیست ،به خاطر چارچوب ذهنی بیشتر مردم که سخترین بخش است .
بیشتر مردم ترس دارند از
اینکه بگویند" من می خواهم نتورک مارکتینگ انجام دهم" . نه به این دلیل که این
ایده، ایده ی خوبی نیست و بلکه به خاطر فکری که دوستان و همکاران آنها در موردشان
خواهند کرد .
من فیلم شجاع دل را دوست دارم آنجا که مل گیبسون می
گوید :" آنها می توانند زندگی ما را بگیرند اما نمی توانند آزادی ما را
بگیرند !" بیشتر مردم آزادیشان را می فروشند که بتوانند زندگی کوچک احمقانه
شان را داشته باشند.
الان من کسانی را می
شناسم که امیدوارند که کاری انجام دهند ، یک زن یا مرد خدمتکار باشند یا معلم
مدرسه و من قدردانی می کنم اما بیشتر مردمی که این کارها را انجام می دهند
امیدوارند که آزادیشان را بفروشند و آنچه من دریاره اش با شما صحبت می کنم آزادی
ست .
دلیل اینکه شما یادمی
گیرید که چطور بفروشید این است که شما می توانید آزاد شوید و دلیل اینکه شما می
خواهید یک نتورکر باشید، آزادیتان است .
شما قبول دارید که بیشتر
مردم نمی توانند به مکزیک بروند و آنجا کار کنند چون شما نیاز به گرین کارت دارید؟
اما اگر من مالک بیزینس خودم هستم ،پس می توانم به مکزیک یا چین یا هر جایی که می
خواهم بروم و کارم را انجام دهم . این یعنی آزادی ! اما
اگر شما یک کارمند هستید ،شما نیاز به گرین کارت دارید – این آزادی نیست .
من می توانم هرچقدر که
می خواهم پول به دست بیارم .این یعنی آزادی .اما اگر من مجبورم که برای شخص دیگری
کار کنم و آنها می خواهند به من بگویند که چقدر می توانم درآمد داشته باشم ،این
آزادی نیست .
این در واقع همان چیزی
ست که به آن می خواستیم برسیم .آیا من نتورک مارکتینگ را توصیه کردم ؟ درواقع من
آزادی را توصیه می کنم !
و این چیزی که من روی آن
اصرار دارم .من نمی دانم این برای شما به چه معنی است – فقط آنرا انجام دهید .
برای من آزادی به این
معنی است که نمی خواهم به کسی جواب پس بدم ، من می توانم کشور را ترک کنم اگر قصد
انجام چنین کاری را دارم .می توانم دور دنیا سفر کنم و به صورت اخلاقی، قانونی هر
چقدر که می خواهم پول به دست آورم .من به همسرم خیانت نمی کنم . من به شما دقیقاً
می گویم که در کجا هستم نیازی نیست که شما حدس بزنید که من کجا هستم . این یعنی
آزادی ! من نگران نیستم که دیگران در مورد من چی فکر می کنند. آنچه من بر آن مصر هستم
،خود نتورک مارکتینگ نیست . نتورک مارکتینگ یکی از راههایی ست که شما را به آزادی
می رساند .
آیا شما فکر می کنید نتورک مارکتینگ یکی از بهترین راه ها برای افراد طبقه متوسط است ؟
من معتقدم نتورک بهترین سیستم برای افراد متوسط است . بله . در نتورک مارکتینگ آنها با شما کار می کنند که شما به دست آورید . این فوق العاده ست ! آنها با شما کار خواهند کرد که شما به آزادی برسید . این یک سیستم انقلابی ست
1. بنا به خاصیت این تجارت، رفتار و نگرش هر نتورکر از هر نتورکی، نمایانگرِ چهرۀ کل صنعت چند میلیارددلاری نتورک مارکتینگ است؛ و منفی شدن هر یک نفر، در مراحل قبل، حین و پس از کار، تصوّرِ جامعه را از تمامیت این صنعت، تیره می کند.از این رو توجه به اصول اخلاقی و کاری زیر برای همۀ ما نتورکرها ضروری است:
صداقت، اصلی حیاتی در اخلاق کاری نتورکرهاست؛ و در تمام مراحل کار، جز راست نباید گفت.
تعهد به اهداف، سازمان و شرکت، اصلی درونی است؛ و همۀ ما نتورکرها در هر جایگاهی که هستیم، باید وظایفِ همان جایگاه را صادقانه و مُجدّانه انجام دهیم.لباسِ "برنده برنده"باید بر بدنۀ کاری ما پوشانده شود؛ و چون این کار از آن همه است، همیشه اصل بر سادگی است.حرکت بدون هدف، رفتارِ بی بهره از نگرش مثبت، استراتژی غیر قابل تکثیر و تصمیمِ فاقد تدبیر، مشکل ساز خواهد شد.مهارت نیاز به تکرار و تمرین دارد؛ و مدیریت ارباب مآبانه یا نظامی وار و تقلید کورکورانه، بدون درک علّت یک برنامه، سازمانی استوار نمی سازد.تشنگی برای یادگیری مداوم و جذب اطلاعات مفید و اشتیاق به آموزش مستمر، رکن اصلی پیشرفت است؛ دوستی و همدلی و هیجان کار گروهی را، باید جایگزین روابط کلیشه ای و اداری کنیم.اغلب افراد، به اعتماد مُعرّف وارد این تجارت می شوند؛ ولی همه باید بنا به یقین خود به جوانب کار و برای خود کار کنیم؛ و با قلبمان به این اصل ایمان بیاوریم که در همه جا و همه چیز از خود شروع کنیم.
2. یک فرهنگِ صحیحِ کار در نتورک مارکتینگ، تمامیِ ارزشهایِ والایِ انسانی را با هم به پیش می برد و نتورکرهایی تک بُعدی یا مادّی نگر نمی سازد. تلاش برای کمک به انسانها و تبدیلِ زمین به جایی بهتر برای زیستن، هدفمند شدن در مسیر زندگی، نظم بخشیدن به برنامه ها، تقویت مفهوم تعهد، آموختنِ رموزِ موفقیت، گسترش دایرۀ روابط اجتماعی و تمرین کارِ تیمی، داشتن جایگاهی محکم در جهان بی مرزِ اینترنت، و پردازش اطلاعات به روز شده، و در نهایت درآمدی سرشار، از جمله ثمرات به دست آمده و غیر قابل چشم پوشی در این تجارت است.
3. در تجارت الکترونیک، درست و مؤثّر کار کردن ، بهتر از کارِ زیاد است؛ و زمان و مکان ثابت در آن معنا ندارد.ایده آل، فرهنگ خانه به خانه است؛ که در آن هر کسی، مکان آموزش های خود و پرزنت های مشتری های مستقیم خود را فراهم می آورد.داشتن دفترِ کاری، توقع زا و هزینه ساز است و جز بر طبق استراتژی موقّت یک مجموعه، توصیه نمی شود.ضمناً این کار به سرمایۀ زمان نیازمند است، و زمان جلسات کاری، طی توافق اکثریت تعیین می شود.
4. نقشِ اصول، معماری رشدی پایدار است؛ و مفهومِ سود در این تجارت، نه درآمدهای خرد، که به معنی قدرتی بالا برای لمس آزادی اقتصادی است؛ و لذا تمام نتورک ها، نه راهی سریع برای پولدار شدن، بلکه راهی مطمئن و بلند مدت برای آن هستند.
5. محصول و پلان درآمدی، دو عنصرِ جدا نشدنی بدنۀ بازاریابیِ شبکه ای هستند. کم اهمیت کردن محصول، مغایرِ اصول بازاریابی است؛ و مشتری حق دارد که مشخصات کامل و قیمت همۀ محصولات و نحوۀ دسترسی به آنها را پیش از خرید خود بداند؛ توصیه می شود که به جای ارزان ترین محصول، به دنبالِ محصول مطلوب و مفید باشیم؛ و تلاش خود را برای رساندن محصولات افراد مجموعه به آنها، انجام دهیم.
همچنین محاسبات و نحوه پورسانت دهی پلان، باید برای مشتریانی که علاوه بر خرید، مایل به بازاریابی در نقش فروشنده نیز هستند، به طور کامل و به دور از رؤیا فروشی و جوزدگی تشریح گردد.
6. هر شخص در فرایند خرید از سایت، با اطّلاع از مشخصات و قیمت محصول و هزینه ها، و آزادی کامل در اقدام خود، بدون هیچ واسطه ای، مستقیماً با کمپانی مربوطه طرف قرارداد است؛ و رؤیت رسید خرید معتبر اینترنتی، به منزله وصول تمامی پول پرداختی وی از طرف کمپانی، و اتمام یک معاملۀ حقوقی صحیح، منطبق بر متن توافق نامۀ آن کمپانی است.لذا همۀ افراد، به عنوان مشتری یک محصول وارد میشوند؛ و پس از خرید، حق هیچ گونه شکایت و اعتراضی از معرّف و بالا سری های خود ندارند؛ زیرا حتّی یک ریال نیز از پولِ خرید آنها در اختیار بالاسری ها نیست.
در قدم بعد، هر نتورکر، در فرایند دریافت و جابجایی پورسانت ها، مسؤول محافظت از پسوردها و کلمات عبور و رعایت مراتب امنیتی، و مصون ماندن از خطرات همیشگی سرقت های اینترنتی، از بانک حساب ها و ایمیل های خود می باشد.
7. اجبارِ افراد وارد شده، به ترک شغل فعلی، یا دوری از خانواده، یا رها کردن تحصیل، یا سربازی، یا ... و همچنین تحمیل هزینه های نا متعارف بر آنان، و به طورِ کلی در تضاد قرار دادن این کار، با روال معمول زندگی افراد، ممنوع است؛ و هر شخصی در تصمیم گیری های مذکور و خصوصا در تمام وقت یا پاره وقت کار کردن این تجارت، متناسب با تضمین مالیِ زندگی اش، آزاد است.در یک جمله، اصلِ "نتورک برای زندگی" نباید حذف یا معکوس گردد.
8. با تبادلات مالی این بیزینس، باید کاملا خشک، دقیق و غریبه وار برخورد شود؛ و توقع هر گونه ارتباط مالی بین اعضاء اعمّ از: تقبل حتی بخش اندکی از پول خرید شخص دیگر، دادن هرگونه ضمانت مالی برای بازگشت پول خرید، پرداخت هزینه های آموزشی دیگران، کمک های مالی در روال کار، تقسیم درآمد، توهم سرمایه گذاری در مجموعه، قرض های نا متعارف و بدون تضمین بازپرداخت، و خرج های فراوان برای برنامه های مولد جو و انرژی کاذب، شدیدا مضر و اکیداً ممنوع می باشد. مخارج جاری باید بین تمامی استفاده کنندگان، به نسبت مساوی تقسیم شود.
9. فعالیت همزمان در بیش از یک نتورک ، و همچنین تلاش برای بردن فرد یا پاره ای از یک شاخه برای گسترش مجموعۀ خود یا دیگری، ممنوع می باشد. نقد سازنده، رقابت سالم و همیاری نتورکرها، مطلوب؛ و تخریب کمپانی، سازمان، پلان، اصول صحیح کاری و لیدرهای نتورک دیگر، خلاف این منشور است.
در گذشته های نه چندان دور آدم هایی که دنبال آب باریکه بودند یا یه شغل مطمئن دولتی داشند ،خیلی آدم های منطقی و موفقی محسوب می شدند. آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه را به عنوان یک روش زندگی خیلی از خانواده ها به فرزندان شان یاد می دادند.
اما گذشته ها گذشته، این روزها برای موفقیت باید جسور بود، باید خطر کرد، باید مسولیت همه ی چیز را بر عهده گرفت. این روزها شما شخصا خودتان باید خودتان را مجبور به پیشرفت کنید در همه چی ! در سطح زندگی شخصی ، در سطح زندگی اجتماعی ، در زندگی حرفه ای و ...
نوشته ی زیر از جمله نوشته های بسیار زیبایی که به کسانی که تصمیم دارند فرصت کوتاه حیات را "زندگی” کنند پیام شفافی می دهد ، شما هم از همین دسته اید ؟؟
ژاپنی
ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آب های
اطراف ژاپن سال هاست که ماهی تازه ندارد. بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن قایق های
ماهی گیری، بزرگتر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند. ماهیگیران هر چه
مسافت طولانی تری را طی می کردند به همان میزان آوردن ماهی تازه بیشتر طول
می کشید. اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی ها، دیگر تازه نبودند
و ژاپنی ها مزه این ماهی را دوست نداشتند.
برای حل این مسئله،شرکت های ماهیگیری فریزرهایی در قایق هایشان
تعبیه کردند. آن ها ماهی ها را می گرفتند آن ها را روی دریا منجمد می کردند.
فریزرها این امکان را برای قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر
بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب بمانند.
اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را متوجه می شدند و مزه ماهی
یخ زده را دوست نداشتند. بنابر این شرکت های ماهیگیری مخزن هایی را در
قایق ها کار گذاشتند و ماهی را در مخازن آب نگهداری می کردند. ماهی ها پس
از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند. آنها خسته و بی رمق ، اما
زنده بودند.
متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح
می دادند. زیرا ماهی ها روزها
حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند.
باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح
می دادند. پس شرکت های ماهیگیری به گونه ای باید این مسئله را حل می کردند.
آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟
اگر شما مشاور صنایع ماهیگیری بودید ، چه پیشنهادی می دادید؟
برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن
نگهداری ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا آن ها یک کوسه کوچک
به داخل هر مخزن می اندازند.کوسه چندتایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی ها
با وضعیتی بسیار سر زنده به مقصد می رسند. زیرا ماهی ها تلاش کردند.
شما هم می توانید ...
- به جای دوری جستن از مشکلات به میان
آن ها شیرجه بزنید .
- از بازی لذت ببرید.
- اگر مشکلات و تلاش های تان بیش از حد
بزرگ و بی شمار هستند تسلیم نشوید ، ضعف شما را خسته می کند به جای آن مشکل را
تشخیص دهید .
- عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک
بیشتری دریافت کنید.
- اگر به اهداف تان دست یافتید ، اهداف
بزرگ تری را برای خود تعیین کنید .
- زمانی که نیازهای خود و خانواده تان
را برطرف کردید برای حل اهداف گروه ، جامعه و حتی نوع بشر اقدام کنید .
- پس از کسب موفقیت آرام نگیرید ، شما
مهارت هایی را دارید که می توانید با آن تغییرات و تفاوت هایی را در دنیا ایجاد
کنید
- در مخزن زندگی تان کوسه ای بیندازید و
ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر بروید شنا کنید.
. 1از هر روز ممنون باشید.
هر چیزی که به خودتان میگویید یا برای آن دعا میکنید،
باید برای همه چیزهایی که به شما داده شده، مثل محلی برای زندگی،
خانواده، کار، لباس، همسایهها، وسیله حملونقل، تحصیلات، نور خورشید، غذا،
سلامتی و آزادی متشکر باشید. حتی اگر فقط بعضی از اینها یا مقدار کمی از
آنها را داشته باشید، برای همان مقدار هم باید قدردان باشید.
2. نعمتهایی که به شما داده شده را بشمارید.
درکنار قدردانی کلی، نعمتها و فواید شخصی
زندگیتان را ببینید. اینها میتواند چیزهایی مثل داشتن ذهنی باز، هیکلی
زیبا، مبلمان قشنگی برای خانه، زندگی اجتماعی، وقت استراحت، دوستان قابلاعتماد،
بیمه سلامتی، سرگرمیهای مختلف و چیزهای زیاد دیگری باشد که فقط زمانی
که از شما گرفته میشود متوجه آنها میشوید. حتی میتوانید لیستی از
آنها تهیه کنید و هر زمان که چیز دیگری به ذهنتان رسید به آن لیست اضافه کنید.
بعد زمانیکه احساس ناراحتی داشتید، لیستتان را مرور کنید و همه چیزهای
خوب زندگی را به خودتان یادآور شوید.
3. بدون اینکه به کسی بگویید، کار نیک انجام دهید.
هیجانانگیز نیست که بدون اینکه به کسی بگویید به
او کمک کنید؟ هیجان روی صورت یک مادر تنها که با کلی خرید موادغذایی از
طرف فردی ناشناس مواجه میشود را تجسم کنید یا لبخند زیبای یک کودک وقتی
دوچرخهای که اسم او روی آن نوشته شده را دریافت میکند. یک همسایه پیر و
ناتوانتان وقتی ببیند اول صبح یک نفر به باغچه او رسیدگی کرده چقدر خوشحال
خواهد شد. کارهای خوب زیادی هست که میتوانید برای همنوعان خود انجام
دهید. با این کارها احساس بسیار بهتری به خودتان و دنیای پیرامونتان پیدا
خواهید کرد.
4. یک کینه قدیمی را ببخشید.
به دل نگه داشتن یک کینه برای هفتهها،
ماهها یا سالها، صورت شما را تلخ میکند. با فردی که در حقتان بدی
کرده تماس بگیرید، چه با ایمیل، چه تلفن یا یادداشت و با الفاظی بامحبت بخشش
خود را ابراز کنید. وقتی چنین قدرت شخصیتی از خودتان نشان میدهید،
احساسی عالی به خودتان پیدا میکنید و این در را برای روابط قدیمی به روی شما
باز کرده و کمکتان میکند احساس خوبی نسبت به رفتارهای سخاوتمندانه خود
داشته باشید.
5. بخشش بخواهید.
اگر در حق کسی بدی کردهاید اما مغرورانه
آن را نمیپذیرید، حال زمان طلب بخشش است. با آن فرد تماس بگیرید و
پشیمانی خود را ابراز کنید. اگر فردمقابل سختگیری کرد، از او برای اینکه به
حرفهایتان گوش داده است تشکر کنید و بگویید که باید این موضوع را فراموش
کنید. با داشتن رفتاری محترمانه و مودبانه، واکنش طرفمقابلتان هر چه
که باشد، باز هم عذرخواهی شما باعث میشود کینه از دلتان بیرون بیاید.
با این کار احساسی بهتر، قویتر و آزادتر خواهید داشت.
6. قدر وسایلتان را بدانید.
آیا تا حالا به کیفیت خوب کفشهای چرمیتان
دقت کردهاید؟ به مزه عالی کیک سیب خوشمزه مادربزرگ چطور؟ از روکشهای
جدید ماشینتان لذت میبرید؟ فوقالعاده نیست که میتوانید بعد از یک روز سخت
کاری روی کاناپه راحت نشیمن دراز بکشید؟
همه این وسایل شاید درمقایسه با چیزهای دیگر کوچک و جزئی به نظر برسند اما به نوبه خود بیقیمت هستند و آرامش و راحتی احساسی و
جسمی و همچنین غرور و رضایت از داشتن آنها را به همراه دارند. از اینکه میتوانید کفشهای چرمی دستدوز بپوشید، کیک سیب مادربزرگ را بخورید و در آرامش خانهتان استراحت کنید باید خوشحال باشید. خیلیها این امکانات را
ندارند.
7. از کسی تعریف کنید.
وقتی احساس بدی دارید، از یک نفر که
نزدیکتان است تعریف کنید. گفتن عبارات مثبت و تحسین آمیز درمورد ظاهر، رفتار،
سلامتی، یا عملکرد کاری کسی به او کمک میکند احساس بهتری پیدا کند و شما
هم از اینکه روز آن فرد را زیباتر کردهاید، احساس خوبی پیدا میکنید.
8. منظره را تحسین کنید.
جایی یک صندلی راحت پیدا کنید و منظره
مقابلتان را تحسین کنید. این منظره میتواند یک پارک شهری کوچک کنار محلکارتان،
انبوه درختان در محله یا جادهای زیبا در تعطیلات آخرهفته
باشد. مناظر طبیعی استرس و فشار فکری شما را گرفته و به ریلکس شدن شما کمک میکنند.
9. چیزی اهدا کنید.
اگر وسیلهای در خانه دارید که از آن
استفاده نمیکنید، آن را به کسی بدهید که به آن نیاز دارد. آدمهای زیادی میتوانند
از تلویزیون، کامپیوتر، دستگاه آبمیوهگیری و خیلی چیزهای قدیمی
دیگر شما لذت ببرند. اگر خودتان کسی را نمیشناسید که نیازمند باشد، میتوانید
آن را به سازمانهای مشخص که این وظیفه را بر عهده دارند، بدهید.
نتیجه آن باید لبخند روی لبانتان بیاورد.
10. برای کمک به نیازمندان داوطلب باشید.
اگر برنامهکاری پرمشغلهای دارید، یک
بار در سال کمک کردن کردن کافی خواهد بود. درغیراینصورت، سعی کنید هر ماه
برای کمک به افراد نیازمند، چند ساعتی وقت بگذارید؛ کارهایی مثل رساندن
موادغذایی به در خانه نیازمندان، بردن افراد سالخورده به دکتر و از این
قبیل. راههای زیادی برای کمک وجود دارد که باعث میشود احساس مفید بودن کنید.
11. یک ترانه را با صدای بلند بخوانید.
قبول کنید، وقتی آواز میخوانید سخت است که حالتان بد بماند. وقتی احساس
ناراحتی کردید، ترانهای را با خود زمزمه کنید.
12. لبخند بزنید.
هر زمان احساس کردید ناراحتید، جلوی
آینه بروید و لبخند بزنید. وقتی لبخند مصنوعی خودتان را ببینید مطمئناً
خوشتان نخواهد آمد. آنوقت باید آن لبخند را آنقدر تکرار کنید تا همانی شود که
خودتان دوست دارید. لبخند زدن قدرتی فوقالعاده دارد. وقتی به
اطرافیانتان لبخند میزنید، احتمال اینکه آنها هم در جواب به شما لبخند بزنند بسیار
زیاد است و همین مسئله روحیه هر دو شما را بهتر کرده و دوستی بینتان را نیز
قویتر میکند. حتی وقتی مریض، عصبانی یا ناراحت هستید، سعی کنید وقتی
دیگران به شما نگاه میکنند باز لبخند بزنید. یادتان نرود لبخند مسری است و
روحیهای عالی به هر دو طرف میدهد.
حال میدانید چطور باید رویکردی مثبت
پیدا کنید. با تکرار این کارها، روز به روز فرد مثبتتری شده و از زندگی خود
لذت خواهید برد. سعی کنید نگرش مثبت خود را با دیگران نیز سهیم شوید تا
دنیای زیباتری بسازید.
سعی کنید این سوالات را در انتهای هر روز از خودتان بپرسید. اینکار به شما کمک میکند فردی بهتر و موفقتر شوید.
1. بهترین اتفاقی که امروز برایم افتاد
چه بود؟
چه اتفاقی باعث شد احساس غرور، شادی، یا
قدرشناسی کنید؟ آیا امروز حتی برای لحظهای احساس لذت و موفقیت کردید؟
برای لحظهای دوباره آن احساس را در
خودتان زنده کنید. ما لحظات اینچنینی بیشتری در زندگیمان نیاز داریم، به
همین خاطر بهتر است که به چیزهای مثبت فکر کنیم. خیلی وقتها اتفاقات خوب
را نادیده میگیریم. اما نباید اینطور باشد، باید از آنها نهایت لذت را
برده و قدردانشان باشیم. این سوال کمک میکند، مثبت، شاد و قدرشناس باشیم.
2. چه کاری را میتوانستم بهتر انجام دهم؟
از تجربیات امروزتان چه درسی میتوانید
بگیرید؟ چه اشتباهی مرتکب شدید که باید در آینده از آن جلوگیری کنید؟
چطور میتوانستید یک موقعیت گفتگو را بهتر انجام دهید؟ به راههایی فکر
کنید که این مسئله را در آینده بهبود بخشید.
3. مهمترین کاری که فردا باید انجام دهم
چیست؟
کدام کار است که به تنهایی اهمیت زیادی
دارد و تفاوت زیادی در روز من ایجاد خواهد کرد؟ اگر برنامه روزانه دارید،
مطمئناً این کار باید در آن نوشته شده باشد--و احتمالاً در راس آن لیست. به
این فکر کنید که چطور اول صبح آن کار را به اتمام برسانید. این سوال
کمکتان میکند روی کارهای مهم روزانه خود متمرکز شوید.
4. چه کار جدیدی را فردا میتوانم امتحان کنم؟
زندگی سفری اکتشافی است. در هر سنی هم که
باشیم، باید هر روز یک کار جدید را امتحان کنیم. فردا چه تجربه
جدیدی میتوانید داشته باشید؟
5. مهمترین فردی که در زندگی من وجود
دارد کیست و چه کاری برای او انجام میدهم؟
روی کسی که دوست دارید—همسرتان،
فرزندتان، والدین یا هر کس دیگر—متمرکز شوید. آیا به آنها گفتهاید یا نشان دادهاید
که چقدر برایتان اهمیت دارند؟ فردا چه کاری میتوانید برای کمک کردن،
شاد کردن و یا غافلگیر کردن آنها انجام دهید؟ ما خیلی وقتها آنقدر مشغول میشویم
که عزیزانمان را فراموش میکنیم. این سوال باعث میشود دوباره به آنها
بپردازید.
همین. 5 سوال ساده اما مهم که میتواند کمکتان کند
زندگیتان را بهتر کنید. سعی کنید هر شب قبل از خواب این سوالات را از خودتان
بپرسید.
اگر کتاب صد
قانون بیچون و چرای موفقیت در تجارت را به کار برید و زندگی خود را با آن
همسو کنید، به پیشرفتهای محسوسی دست خواهید یافت( در مقایسه با کسانی که
از این قوانین استفاده نمیکنند).
شما از پایههای موفقیت و رضایت که تصور آن غیر ممکن
بود، لذت خواهید برد. آنچه را که مردم در طول زندگی خود به تحقق میرسانند،
شما بیشتر از آن را در چند ماه یا چند سال به دست خواهید آورد.
قانون
ایمان
آنچه را که حقیقتا با احساس به آن ایمان دارید،
برای شما واقعیت میشود.
شما همیشه با سازگاری نسبت به ایمان خود وارد عمل می
شوید. خصوصا ایمان نسبت به خودتان. ایمان شما مانند یک دستگاه عمل میکند
که اطلاعات ناسازگار با آن را دور نگه میدارد. شما الزاما به آنچه که میبینید
ایمان ندارید، بلکه آنچه را که کاملا به آن ایمان دارید میبینید و
اطلاعاتی را که با ایمان شما در تناقض باشد، رد میکنید، چه ایمان و
تعصبات شما بر مبنای حقیقت یا خیال باشد.
بدترین نوع ایمانی که میتوانید داشته باشید، ایمان خود
محدود است. این امر زمانی به وجود میآید که خودتان را در بعضی جهات محدود
ببینید. به عنوان مثال، شاید خود را از دیگران کم استعدادتر ببینید. این ایمانهای
خود محدود همانند ترمز در توانایی شما عمل میکنند و شما را
عقب نگه میدارند. آنها دو دشمن بزرگ در موفقیت شخصی را به وجود میآورند:
شک و ترس. آنها شما را از کار میاندازند و باعث میشوند در ریسک کردن
که برای تحقق توانایی شما لازم است، تامل کنید. شما برای پیشرفت ، موفق
بودن در زندگی و تجارت، باید ایمان خود محدود را دائما به چالش بکشید. باید هر
گونه فکر یا پیشنهادی را که شما را محدود میکند، رد کنید. باید این را به
عنوان یک اصل اساسی بپذیرید که شما یک شخص نامحدود هستید و آنچه را
که دیگران انجام دادهاند شما نیز میتوانید انجام دهید.
قانون
جذب
شما یک آهن ربای زنده هستید: همواره افراد، موقعیتها
و رخدادهایی را که سازگار با افکار مسلط شما هستند، به درون زندگی
خود جذب میکنید.
این یکی از قوانین بزرگی است که بیشتر موفقیت و شکست
در تجارت و زندگی شخصی را توضیح میدهد. در مدارس مذهبی یونان باستان( 3000
سال قبل از میلاد مسیح) نیز این قانون نوشته شده بود. این قانون به قدری
قدرتمند نافذ و فراگیر است که هر آنچه را که انجام میدهید و میگویید یا
حتی فکر و احساس میکنید، تحت تاثیر قرار میدهد.
به دلیل طرز فکر و شخصیت خود، تمام چیزهایی را که در
زندگی به دست آوردهاید، به سوی خود جذب کردهاید. شما میتوانید زندگیتان
را تغییر دهید، زیرا میتوانید طرز فکرتان را تغییر دهید. شما میتوانید
آنچه را که هستید تغییر دهید.
شرکتها به گونهای محصولات، روندکاری، خدمات و شیوههای
تجاری خود را توسعه میدهند تا از مشتریان، کارمندان، مسئولینتدارکات،
سرمایهداران و شرایطی را که سازگار با افکار سازمانی است به خود جذب
کنند. این امر به گونهای است که گویی هر عضو در بیرون و درون سازمان
همانند یک آلت موسیقی هستند. آنها در کنار هم یک ارکستر سمفونی بزرگ را تشکیل
میدهند. همه با هم در حال نواختن هستند که فعالیتهای شما در تجارت و
زندگیتان را ایجاد میکنند.
هرگاه در هر سازمانی اوضاع به خوبی پیش نرفت، سریعترین
راه برای ایجاد تغییر، آوردن شخص جدیدی است تا راه و روش فکر و احساس
افراد در مورد خود و آنچه انجام میدهند را تغییر دهد. ارزشها و بینشها و
استراتژیها و سیاستهای جدید در برابر مشتریان و یکدیگر، تغییرات سریع و
چشمگیری را به همراه میآورد.
قانون
جبران مفرط
اگر همیشه بیشتر از آن مبلغی که دریافت میکنید،کار
کنید، همیشه بیش از آن مبلغی که به دست میآورید را دریافت میکنید.
برای اینکه انسان بسیار موفقی باشید باید به دنبال
فرصتهایی باشید که فراتر از نیازهای شغلیتان باشد. ناپلئون هیل، به
روایتی برجستهترین محقق در مورد موفقیت در نیمه قرن بیستم، به این نتیجه
رسید که یکی از کلیدهای بزرگ موفقیت در آمریکا، اشتیاقی برای مایلها حرکت
اضافی بود.
به خاطر همین اصل آیندهی شما نامحدود میشود. هیچ
محدودیتی بر کارهای اضافی که میتوانید برای افزایش ارزش بیشتر به کارتان
اضافه کنید، وجود ندارد. در هر کاری که انجام میدهید میتوانید چند مایل
بیشتر از هر روز و در هر صورت حرکت کنید. همیشه میتوانید در جستوجوی
فرصتهایی باشید که فراتر از افتخارات شما باشد.
ارل نایت اینگل، سفارش کرده که باید همیشه بیشتر از
آنچه دریافت میکنید، کار کنید در غیر این صورت هیچ وقت بیشتر از زمان حال
دریافت نخواهید کرد. تنها روشی که میتوانید بیشتر برداشت کنید این است که
بیشتر بکارید. تنها روشی که میتوانید بیشتر دریافت کنید، این است که ارزش
بسیار زیادی به کارتان دهید و به نتایج بهتر و بیشتری دست یابید.
قانون
خلاقیت
هر گونه پیشرفت در زندگی بشر با یک فکر در ذهن شخص شروع
میشود.
تفکراتی که در ذهنتان بهوجود میآید، بیش از هر چیزی
شما را قادر میسازد تا مشکلات خود را حل کنید، بر موانع غلبه کنید و به
اهدافتان برسید. دستیابی به هر چیز با ارزشی برای شما ممکن نیست تا اندازهای
که خلاقانه فکر کنید و کاری جدید و متفاوت با دیگران، انجام دهید. تمام
آنچه که مورد نیاز است یک تغییر ساده است تا پایههای بخت شما را بنا کند و
شما را به موفقیت بزرگ برساند.
ناپلئون هیل میگوید: هر چه ذهن انسان درک میکند و باور میکند، به آن
میتواند برسد.
ذهن شما به گونهای طراحی شده که نمیتوانید در یک طرف
ایدهای داشته باشید و در طرف دیگر توانایی رساندن آن ایده به واقعیت را
نداشته باشید. اساس وجود ایده در ذهن هوشیار شما بدین معناست که در درون
خود و اطرافتان توانایی این را دارید که آن را به واقعیت تبدیل کنید.
تنها سئوالی که باید به آن جواب دهید این است که چگونه آن را میخواهید.
قانون
مزیتبازار، سودهای عالی را به ازای عملکرد، محصولات و خدمات
عالی میپردازد.
مشتریان همیشه در هر چیزی بیشترین را به کمترین و کیفیت
بهتر را به کیفیت کمتر ترجیح میدهند، زیرا کیفیت بهتر رضایت مشتری را
به همراه دارد و مشکلات کمی پس از خرید به وجود میآورد. شرکتهایی با رتبهبندیهای
کیفیت بالا، میتوانند در هر فروش خود مبلغ بیشتری را بهدست
آورند. تعهد در قبال کالا و خدمات عالی، امنترین و قابل پیشبینیترین
استراتژی برای موفقیت در تجارت به شمار میرود.
بازار، آدم سختگیری است همیشه منصفانه رفتار میکند و
همیشه ارزشهای واقعی مشتریان را منعکس میکند. همیشه به شرکتهایی
پاداش میدهد که کالاها و خدمات را با قیمت مناسب عرضه میکندو آنهایی را
تنبیه میکند که از این کار اجتناب میورزند.
راه حل اصلی برای اینکه پاداشهای عالی را در کار
خود به دست آورید، این است که در انجام مهمترین قسمتهای شغل خود که توسط
مدیر و مشتریان شما تعریف میشوند، به طور عالی عمل کنید. کلید موفقیت شما
در تجارت این است که شهرت خود را به عنوان کسی که در انجام هر کاری به طور
عالی وارد میشود، افزایش دهید.
موارد فوق فرازی از کتاب صد قانون بی چون و چرای موفقیت در تجارت است. هنگام مطالعه در هر قانونی چند لحظه صبر کنید و رفتار و کردار خود را در رابطه با آن قانون ارزیابی کنید. یک بینش یا ایدهی جدید که قبلا نداشتهاید میتواند همان چیزی باشد که مسیر زندگی شما را تغییر دهد.
اجازه ندهید همه به شما بگویند، "زندگی خیلی سخت است!" اجازه ندهید کسی به شما بگوید، "برای اینکه به زندگی دست پیدا کنی که با ارزش باشد باید خیلی رنج و سختی بکشی!" مطمئناً این یک راه موفقیت است اما راه های دیگری هم وجود دارد.
بیشتر مردم فکر میکنند که تنها راه موفقیت سخت تلاش کردن است. بیشتر مردم به شما میگویند که هیچ چیز ارزشمندی آسان به دست نمی آید. اما بیشتر مردم اشتباه میکنند!
شاید به نظرتان کمی غیر واقعی بیاید اما تا این مقاله را کامل نخوانده اید قضاوت نکنید!
شاید این مثال کمکتان کند...
تا حالا در مسابقه ماراتن شرکت کردهاید؟ من شرکت کردهام... واقعاً کار سختی بود! اما به این خاطر سخت بود که من آن را سخت میدیدم. سخت بود چون من به خودم گفته بودم سخت است. من خودم را قانع کرده بودم که قرار است یک مسابقه سخت داشته باشم و حق با من بود! واقعاً مسابقه سختی بود!
ببینید، هیچ شکی نیست که دویدن در مسابقه ماراتن خیلی تلاش و زحمت میخواهد. هیچ شکی نیست که مقدار زیادی عرق میکنید و ممکن است بدنتان هم چند روز درد بگیرد. اما نکته اینجاست که اگر ماراتن را یکجور دیگر ببینید، یک دیدگاه تازه پیدا میکنید.
به جای اینکه از هر گام بترسید، هر قدم را یک قدم به نقطه پایان نزدیکتر ببینید. به جای اینکه آن را یک نبرد سخت ببینید، آن را یک چالش ببینید...چالشی که قرار است از پس آن برایید...چالشی که قرار است از آن پیروز بیرون بیایید.
با متفاوت نگاه کردن به مسائل، همه چیز را چالشی میبینید که غلبه بر آن بسیار لذت بخش است نه یک نبرد جانکاه که حتی از فکر کردن به آن هم میترسید.
سرّ واقعی این است که روی آنچه که میخواهید به دست آورید تمرکز کنید... بعد کاری کنید که شما را یک قدم به هدفتان نزدیکتر میکند و بعد به آن راه اطمینان کنید. به قدرتهای کیهانی که اطرافتان را گرفتهاند و شما را به سمت موفقیت هدایت میکنند، اطمینان کنید.
گهگاه تصمیم میگیریم که چه میخواهیم، برای خودمان هدف تعیین میکنیم، در جهت رسیدن به آن حرکت میکنیم اما به اینکه قرار است موفق شویم باور و اطمینان نداریم. ما به راهی که پیش گرفتهایم اطمینان نداریم. چون فکر میکنیم که شکست میخوریم. به خاطر همین هم شکست میخوریم!
در واقعیت، شما خیلی به موفقیت نزدیک هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که باور داشته باشید! باور داشته باشید که قرار است موفق شوید.
با اطمینان کردن به راهی که پیش گرفته اید و باور به موفق شدنتان، رسیدن به هدفهایتان ساده تر به نظر خواهد رسید.
مطمئنم این خیلی راحت تر از تلاش سخت به نظر میرسد، اینطور نیست؟
مقدمه
انسانهايي که با اعتماد به نفس پيش ميروند به خوبی ميدانند که براي بهبود وضعیت زندگی خود باید چه کاري انجام دهند. بهبود وضعیت زندگی امري است که به سادگی ميتواند شما را به سمت موفقیت هدایت کند و همچنین سبب ميشود تا در تمام جوانب زندگی احساس استغنا و رضایت به شما دست دهد.
نمیتوان گفت که اعتماد بهنفس بالا داراي يک نوع رفتار خاص ميباشد. اين رفتارها در توانايي كنترل خود، ارتباط مناسب، و يا توانايي گرفتن حق خلاصه نميشود؛ بلکه اعتماد بهنفس را ميتوان به مجموعهاي از رفتارها که باعث ايجاد باور خود در شما ميشود، نسبت داد.
برخي افراد به ويژه آن دسته از انسانهايي که فاقد اعتماد به نفس ميباشند، تصور ميکنند که زندگيشان همانطور که هست خوب ميباشد و نياز به هيچگونه ترقي و پيشرفتي ندارند. زندگي بر وفق مراد آنها پيش ميرود، البته تا زمانيکه با مسأله دشواري روبرو شوند. در چنين حالتي که قدري نياز به تلاش و همت بشتري دارند، بهسرعت دست پاچه ميشوند. در اين وضعيت نياز به تصميمي دارند که آينده زندگي را برايشان معين ميکند، اما آنقدر دودل هستند که به هيچ وجه نميتوانند دست به هيچ گونه اقدامي بزنند.
اعتماد به نفس و خود باوري چيست؟
در تعريف اعتماد به نفس تعريفهاي بسياري مطرح شده است اما در يک تعريف ساده ميتوان اعتماد به نقس را چنين تعريف کرد: اعتماد به نفس يعني باور به توانايي ها خود.
اعتماد بهنفس پايين شرايط ناتوان كنندهاي براي اغلب افراد پديد ميآورد و مانع از ايفاي نقش در موقعيتهاي اجتماعي ميشود. اعتماد بهنفس ايجاد کننده و شکل دهنده يا تضعيف و نابود کننده خط مشي و مسير زندگي و شغلي شما خواهد بود. اشخاصي كه در مورد خود و تواناييهايشان احساس خوبي دارند، به چنين زمينه هايي دست خواهند يافت:
چگونه ميتوان اعتماد به نفس را افزايش داد؟
راههاي متعددي براي افزايش ميزان اعتماد بهنفس جود دارد. كه بهبرخي از آنها اشاره ميشود.
· مهارتهاي ارتباطي خود را گسترش دهيد.
در واقع خودباوري و اعتماد بهنفس ريشه در ارتباط با ديگران دارد. داشتن ارتباط اجتماعي به افراد کمک ميکند تا واقعيت هايي را در مورد خود بدانند. اين افراد ميآموزند که در درون اجتماعي برخي از افراد توانايي هاي بيشتر از آن ها و برخي ديگر توانايي کمتر از آن ها را دارند. در واقع آن ها ميآموزند که کم توان ترين افراد جامعه در همه ويژگي ها نيستند.
· در اجتماع بودن را تمرين کنيد.
به فعاليتهايي ملحق گرديد كه همواره در ارتباط با ديگران باشيد. مانند باشگاه، كلاسهاي ورزشي، انجمنهاي دانشجويي و كلوپهاي تفريحي, دراين محيطها همواره بايد اجتماعي بوده و با مردم معاشرت كنيد. پس از مدتي خواهيد ديد ارتباط با ديگران برايتان عادي و راحت ميشود.
· از طرد شدن نهراسيد.
يكي از عاملهاي اصلي در اعتماد بهنفس پايين، ترس از عدم پذيرش (طرد شدن) است. آنچه را كه فكر ميكنيد درست است انجام دهيد. بهياد داشته بايد اين انتظار اشتباهي است كه بخواهيم هميشه مورد پذيرش و تأييد ديگران باشيم.
· نگرش مثبت داشته باشيد.
سعي کنيد به موفقيت ها و نکات قوت خود فکر کنيد. ترفند كار در اين است كه خودآگاه (تمركز حواس بخود) نباشيد. اعتماد به نفس پايين، ترديد و دودلي هنگامي رخ ميدهد كه شما به عيوب و نقايص خود فكر ميكنيد. در عوض افكارتان را سراسر به شخصي كه در حال گفتگو هستيد متمركز گردانيد. هم شما اضطراب خود را از خاطر خواهيد برد و هم اينكه طرف مقابل از توجه شما خرسند و مشعوف خواهد شد.
· توقعات خود را كاهش دهيد
هميشه عالي بودن غير ممکن است افرادي که ميخواهند هميشه عالي باشند هيچگاه کاري را انجا نميدهند.
· کارها را تمام کنيد.
تمامي وظايف و كارهاي را كه بهعهده ميگيريد، به انجام برسانيد. اهميتي ندهيد كه ممكن است آنها تا چه حد ناخوشايند باشند. آنها را به بهترين شكل ممكن و با استفاده از تمامي توان و كاراييتان انجام بدهيد. كارهاي نيمه كاره ذهن شما را مشغول ميكنند, و اعتماد به نفس شما را كاهش ميدهند.
· از تحليل رفتار ديگران پرهيز کنيد.
اگر ميخواهيد اعتماد به نفس بالا داشته باشيد، لزومي ندارد هر اظهار عقيدهاي مانند شوخي و طعنههايي كه ديگران احتمال دارد بهسوي شما روانه كند را بهعنوان يك توهين بهخود تلقي كنيد. مردم اغلب چيزهايي را ميگويند كه هيچ مقصود و منظوري از آن ندارند. وقتي كه آنها آزاري به شما نميرسانند، ناراحتي و بهدل گرفتن حرف آنها مشكل آفرين خواهد و ذهن شما را مشغول ميكند. هرچند گاهي اوقات مردم نظرات نابجا و بيموردي ميدهند كه در اين حالت شما ميبايد قاطعانه از خودتان دفاع كنيد.
· به خود تلقين مثبت کنيد.
هر روز به خودتان تلقين مثبت كنيد. هر روز هنگامي كه از خواب بر ميخيزيد يا هنگامي كه به محل كارتان ميرسيد، مصرانه به خود بگوييد: «من عالي هستم» يا «من ميتوانم هر كاري را انجام دهم.» هر روز صبح در آينه به خود نگاه كنيد. با لبخند به خود نگاه كنيد. با خود مكالمه دروني كرده و به خود خوشبين باشيد. به خودتان بگوييد كه شما ميتوانيد.
· پذيرش خطر شکست.
قهرمانان برجسته مشتزني درحالي پا به ميدان ميگذارند كه احتمال شكست برايشان وجود دارد. به همين ترتيب شما نبايد انتظار داشته باشيد هميشه موفق باشيد. هيچ چيز 100% نيست. بنابراين رويارويي با يك فرد را بهعنوان يك تجربه آموزنده در نظر بگيريد. هرگاه اشتباه بزرگي مرتكب شديد آن را بپذيريد. اغلب اشتباهها کوچکتر از آن چه شما تصور ميكنيد هستند.
· خود را براي کارهاي خوب تشويق کنيد.
به هنگام نيل به موفقيتها، اهميتي ندارد كه اين كاميابي تا چه اندازه بزرگ باشد، به خود تبريك گفته و از خود قدر داني كنيد و براي خود پاداشي در نظر بگيريد. يك استراحت، صرف يك فنجان قهوه اضافي، يا هر آنچه مورد علاقه تان است.
· مشکلات را زياد بزرگ نکنيد.
بزرگ کردن مشکلات موجب ميشود خود باوري و اعتماد به نقس خود را از دست بدهيد. بزرگ كردن مشكلات موجب كاهش احساس توانايي شما ميشود. به ياد داشته باشيد براي حل مشکلات شما توانايي لازم را دارا هستيد، و هميشه براي حل يک مشکل دست کم يک راه حل وجود دارد.
· بر ترس خود غلبه کنيد.
تنها راه حل غلبه بر ترس اقدام است. از عقايد و نقطه نظريات خود را در جمعها با صداي بلند ابراز كنند. كنفرانس دادن ميترسيد، اقدام كنيد. از مردود شدن ميترسيد، به جاي صرف وقت در نگراني درس بخوانيد.
تهيه و تنظيم: بيژن قرباني
چگونه ميتوان تنفرها را به عشق، كينهها را به محبت، يأسها را به اميد، دشمنيها را به دوستي، زشتيها را به زيبايي، ضعفها را به قوت، شكستها را به موفقيت، تلخيها را به نشاط و مشكلات را به فرصتها تبديل نمود؟
بعضيهاي در هر فرصتي كه پيش ميآيد به مشكلاتش ميانديشند اما برخيها در مشكلات به فرصتها ميانديشند. برخي از نردبان نگرشهاي سازنده صعود ميكنند و برخي به خاطر داشتن نگرشهاي غلط سقوط ميكنند. نوع نگرشها در بركشيدن يا فرو كشيدن انسان بسيار مؤثرند. براي فهم و درك بيشتر تأثير نگرشها در زندگي آدمي توجه به نكات ذيل ضروري است :
1- نگرشها نوع زندگي ما را مشخص و تعيين ميكنند:
نگرشها نمايانگر توقعات ما از زندگي است. زندگي ما بيشباهت از هواپيما نيست اگر بيني ما رو به بالا باشد صعود ميكنيم و گر رو به پايين باشد خطر سقوط وجود دارد.
در اين زمينه به داستان ذيل توجه كنيد تا اهميت نوع نگرش بيشتر مورد توجه قرار گيرد. پدربزرگ عصرها دراز ميكشد و چرت ميزند يكي روز نوههاي پيرمرد براي شوخي كمي پنير بدبو لاي سبيل پدربزرگ ميريزند. اندكي بعد پدربزرگ از خواب بيدار ميشود و با خود ميگويد اين اطاق چه بوي گندي دارد! به طرف آشپزخانه ميرود حس ميكند آشپزخانه هم همان بوي بد را ميدهد. از آشپزخانه به بيرون از خانه ميرود تا هواي تازه تنفس كند. اما با تعجب متوجه ميشود كه هواي بيرون هم ناراحت كننده است. بنابراين با لحن اعتراض آميز ميگويد : همه دنيا را گند گرفته! زماني كه طرز فكر ما به پنير بد بو آغشته باشد تمام دنيا بوي بد ميدهد.
حقيقت يكي است اين واقعيتها هستند كه متفاوت جلوه ميكنند. ادراك انسانها تابع افكار و انديشههايشان است براي تغيير زندگي منتظر تغيير ديگران و يا منتظر عوض شدن دنيا نباشيد بلكه تغيير را در خود جستجو كنيد و منتظر معجزه نباشيد بلكه خود معجزهگر باشيد.
بزرگي ميگويد 25 سال تلاش كردم براي زندگي بهتر زنم را تغيير دهم نتوانستم 25 دقيقه فكر كردم كه خودم را تغيير دهم، وقتي كه خودم را تغيير دادم زندگي جهنمي ما زندگي بهشتي شد. آحاد جامعه ما نيازمند اين پيام الهي هستند تا باور كنند كه ميتوان جور ديگر ديد و به گونهاي ديگر هم زيست.
2- نگاه و نگرش ما تكليف روابط ما را با مردم معلوم ميكند:
سرتاسر زندگي ما متأثر از روابط مردم است اما همچنان چگونگي ارتباط مؤثر با مردم يكي از چالشهاي دشوار زندگي است با برخي مردم نميتوان ارتباط مؤثر ايجاد كرد و بدون آنها نيز نميتوان كارها را پيش برد. در برقراري ارتباط با ديگران به ياد داشته باشيم كه :
- آنچه درون وجود ما اتفاق افتاده، درون وجود هيچكس ديگر به همان صورت رخ نداده است
گاهي طرز برخورد ما مانند آن را رانندهاي است كه پس از تصادف از خودرو بيرون ميپرد و فرياد كنان به راننده مقابل ميگويد : شما چه مرگتان شده است؟ امروز تو پنجمين نفري هستي كه به ماشين من ميزنند! نگرش مثبت عامل موفقيت است افرادي پيشرفت و ترقي ميكنند كه نگرش سازنده داشتهاند. پيشرفت و ترقي به اين افراد نگرش برجسته نميدهد بلكه نگرش برجسته است كه سبب موفقيت آنها ميشود.
زندگي ما عكسالعملهايي از عمل ما است. يك انديشه زيبا و مثبت، يك بهشت را در زندگي ميسازد و يك انديشه غلط و منفي جهنمي را در دنياي انسان خلق ميكند. انسانها هر آنچه را بيانديشند خلق ميكنند. فرق يك انسان موفق با يك انسان شكست خورده در نظام تفكر و انديشه آنها نهفته است. فقر نتيجه فكر فقيرانه يك انسان است و ثروت حاصل فكر ثروت جويانه يك انسان ديگر، انسانها همان هستند كه ميانديشيدند.
3- تنها فرق بين موفقيت و شكست، نوع نگاه است :
شما در هر كاري اگر فكر كنيد كه موفق ميشويد يا فكر كنيد كه شكست ميخوريد، در هر دو صورت درست فكر كردهايد. اگر فكر كنيد كه موفق خواهيد شد، اين انديشه مثبت به عنوان موتور محركه شما را به حركتي و عملي وا ميدارد كه آن حركت و عمل، شما را به موفقيت ميرساند و اگر از قبل فكر كنيد كه شكست خواهيد خورد، نوع رفتار و عملتان به گونهاي شما را به شكست رهنمون خواهد شد.
افرادي كه دائماً روي بدبختيها، ناراحتيها و مشكلات زندگي متمركز ميشوند، زندگيشان به شكست ميانجامد و آنهايي كه مرتباً به زيبائيها، شاديها و موفقيتهاي زندگي متمركز ميشوند، به موفقيت نيز ميرسند. به همين خاطر گفته ميشود از تمركزهاي خود مراقبت كنيد، به عنوان مثال تمركز به روي يك منظره زيبا در انسان روحيه بالاو فكر مثبت ايجاد ميكند و تمركز روي منظره زشت و دلخراش انشان را مأيوس و فكر منفي توليد ميكند.
نوع پرسشهايي كه ما از خود ميكنيم كيفيت زندگي ما را رقم ميزند ممكن است سئوال بدينگونه باشد : چرا من خوشبخت هستم؟ يا چرا من بدبخت هستم؟ فرق اين دو سئوال فاصله بين خوشبختي و بدبختي است به نظر شما اين دو سئوال چه تأثيري در زندگي ما دارند؟
ارتباط بين دو انسان ارتباط بين دو دل است، بر هر دلي يك قفل رمزداري است كه هنر انسانها در پيدا كردن رمز آن قفلها است، تا بتوانند خانه دل انسانها را بگشايند. البته در ارتباطات هدف فقط گشودن قفل خانه دل نيست بلكه بايد توانايي اين را داشت پس از گشودن بتوان در آن نقشي زيبايي نيز به تصوير كشيد.
4- نگرش اوليه در انجام هر كاري بسيار مهمتر است:
وجود نگرش درست در شروع هر كار و فعاليتي ضامن موفقيت و نتيجه كار است. سرنوشت و نتيجه بسياري از كارها پيش از شروع معلوم ميشوند. حكايت ذيل بيانگر نوع نگرش اوليه در فروشنده است.
دو فروشنده مأمور ميشوند به جزيرهاي رفته و در آنجا كفش بفروشند فروشنده اول به محض ورود به جزيره يكه خورد، زيرامتوجه شد كه اهالي آن جزيره كفش ندارند و لذا بي درنگ تلگرافي به شركت سازنده كفش فرستاد و پيغام داد ما فردا بر ميگرديم در اينجا هيچ كس كفش نميپوشد.
فروشنده دوم با ديدن همان صحنه ذوق زده شد و بيدرنگ به شركت تلگراف فرستاد و در آن تقاضا كرد فوراً 10.000 حفت كفش براي من بفرستيد زيرا همه افراد اين جزيره كفش لازم دارند.
5- نگرشها ميتوانند گرفتاري و مشكلات را به خير و رحمت مبدل سازند:
فرصت و مانع با هم چه فرقي دارند؟ فرق آنها در ديد ما است هر فرصتي مشكلي دارد و هر مشكلي فرصتي اصولاً انسانها دو گونه هستند برخي از انسانها اصولاً مثبتاند و اميدوار، چهرهاي گشاده و متبسم دارند و از لحظه، لحظه زندگي لذت مي برند. در هر پيش آمدي به فرصتهاي آن ميانديشند و هر گونه موانع و مشكلات پيشآمدها آنها را تسليم خود نميكند و اعتقاد دارند آينده بهتر از گذشته خواهد بود. از مشكلات به دليل اينكه فرصتهايي در اندرون دارند استقبال ميكنند و اعتقاد دارند فقط در گورستان، امنيت فراوان است، در بدر به دنبال حادثه و فرصت هستند.
نوع دوم انسانها بر
خلاف دسته اول منفينگر هستند مرتباً به نارسائيها و كمبودها خود تمركز دارند
همواره فكر و خيال منفي در سر دارند. چنين افرادي روحيه افسرده و غمگين دارند و
چهره آنها همواره عبوس و گرفته است و از لحظه، لحظه زندگي رنج ميبرند اينگونه
افراد پنجره فرصتها را بسته و از پشت پنجره نظارهگر رخدادهاي بد هستندو از ترس
اينكه ممكن است در دل هر فرصتي مشكل باشد فرصتها را يكي پس از ديگري از دست ميدهند.
طرح سئوال اين است كه چگونه انسانهاي نوع دوم را به نوع اول تبديل كرد؟ براي
پرواز در آسمان زندگي به دو بال نياز است :
1 – بال روحيه ، 2 – بال باور با ايجاد باورهاي درست و روحيه عالي ميتوان مثل
عقاب بلند پرواز شد باورهاي غلط و روحيه ضعيف فقط ميتوان مثل جغد در خرابهها
پرواز نمود.
6- نگرش ما ميتواند آيندههاي بسيار نويد بخش براي ما به ارمغان بياورد:
نگرشهاي ما آينده را ميسازند، نگرشهاي خوب و زيبا آينده خوب و نگرشهاي منفي آيندهاي بد را ميآفرينند در نبرد داود وجالوت، سربازان وقتي جالوت را ميديدند وحشت زده با خود ميگفتند اين هيولا انقدر بزرگ است كه نميتوان او را كشت " اما داود همين غول را ديد و گفت : " ضربههاي من حرام نميشوند چون به هر جا بزنم به بدن او ميخورد.
از فرنك لويد رايت معمار بزرگ و نامدار در سن 83 سالگي پرسيدند از ميان كارهاي بزرگي كه كردهاي كدام را بيشتر ميپسندي، او پاسخ داد كار بعدي را !
نقل ميكنند از يك راننده تريلي 18 چرخ كه همواره در مسافرت و رانندگي هستي، چه ميكني كه خسته نميشوي؟ در پاسخ گفت بعضي رانندهها صبحها « سركار ميروند، ولي من از اين شهر به آن شهر ماشين سواري ميكنم ».
آيندهاي وجود ندارد بلكه آينده را ميسازند. انسانهايي كه نگرشهاي مثبت دارند آيندهاي پر از موفقيت خواهند داشت زيرا باورهاي خوب، انديشههاي زيبا در نتيجه تلاشهاي مؤثر خواهند داشت آنهايي كه نگرشهاي منفي، باورهاي غلط، انديشههاي نادرست دارند آينده آنها را هر طور خواست ميسازد.
یکی از موانع بزرگی که بر سر راه موفقیت بسیاری از افراد جامعه قرار دارد ، نا امیدی از نتیجه مثبت فعالیتی است که آن را آغاز کرده اند . در واقع بسیاری از مردم به محض آن که کاری را شروع کرده و طی ۳۰ تا ۶۰ روز جواب مثبت یا نتیجه خوشایندی از آن کسب نمی کنند ، سراغ شغل یا حرفه دیگری می روند و چنانچه باز هم نتیجه مطلوبی نگیرند ، بی مهابا سراغ پیشنهادها و ایده های دیگر ذهنی یا شغلی شان می روند و کار قبلی را رها می کنند و این درست همان خطای بزرگی است که ثروتمندانی همچون رندی گیج ، مارک یارنل ، بیل گیتس و استیو جابز هرگز مرتکب آن نشده اند .....
نقطه اشتراک فکری همه این افراد و دیگر افراد موفق و ثروتمند ، در دانستن
رازی است که کارآفرینان بزرگ
آن را ( موفقیت ) می دانند . این راز می گوید : ( بدون درپیش گرفتن دیدگاهی بلندمدت و داشتن پشتکار لازم ، هیچ فعالیتی
به نتیجه ای شگفت انگیز و
موفقیتی بزرگ نمی انجامد .
هیچ سرمایه گذار بزرگ و کارآفرین توانا ، در هیچ کجای دنیا و در هیچ شرایط اقتصادی به نتیجه
ی فوری عملکرد خود نمی اندیشد
، چرا که به خوبی می داند شرایط اقتصادی هر گونه که باشد و او هر میزان تحصیلات ، تجربه و سرمایه ای که داشته باشد ،
باز هم برای رسیدن به ( موفقیت ) ،
باید دیدگاهی بلندمدت در نظر بگیرد و دست کم ۲ تا ۵ سال به خود و حرفه ای که آن را آغاز کرده است ، زمان و فرصت
بدهد و این همان فرصت طلایی
است که در آن ایده ها و خلاقیت ها رشد می یابند و توانایی ها به عرصه ظهور می رسند . بسیاری از افراد بخاطر غفلت از این
پایداری و مقاومت ، شکست
و ناکامی های پی در پی را تجربه می کنند .
اگر شما هم از این دسته افراد هستید ، توصیه می کنیم از امروز با دانستن (
راز بزرگ موفقیت
) دیدگاهتان را تغییر دهید و انقلابی نو در
حرفه خود ایجاد کنید . صبور باشید و
به خاطر بسپارید که هیچ کس ، تحت هیچ شرایطی بدون داشتن دیدگاه های بلندمدت ، به نتیجه مطلوب و پیروزی بزرگ زندگی اش
نمی رسد
.
پایداری و مقاومت در هر کاری ، (کلیدی بزرگ برای موفقیت است )
مارک لیتمن :
( هر چیز فصلی
دارد . باید حوصله داشت ، بذرها را کاشت ، آبیاری کرد و صبور ماند تا فصل برداشت محصول فرا برسد . و این همان راز بزرگی
است که افراد موفق هرگز فراموشش
نمی کنند
)
شاید قله در یک قدمی تو
آسان به نظر می رسد؛ نه؟ همه شما درباره اش خوانده اید و شاید تعهد کتبی هم داده اید. همه متعهدند؛ نه؟!
در بهترین حالت، بیشتر افراد در این کار با یک تعهد مشروط وارد می شوند. آنها چنین جمله ای میگویند: یه امتحانی میکنیم ببینیم چی میشه
آنها در صورت موفقیت میخواهند تازه متعهد شوند! تعهد آنها هیچ اسباب زحمتشان نمیشود؛ با ساعات روتین استراحت و تفریحشان هیچ ناسازگاری ندارد و حتی مزاحمتی برای دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقه شان ایجاد نمیکند!
تعهد مثل یک اصل اخلاقی است. شما تا وقتی که از یک امتحان سربلند بیرون نیامدهاید، نمیتوانید مدعی شوید که متعهدید. تعهد در شرایط عادی که همه چیز مهیاست سنجیده نمیشود!
رفتن به جلسه ثابت هفتگی تا زمانی که مسابقات لیگ تعطیل است تعهد نیست! هر روز مشاوره گذاشتن، مگر روزهای تعطیل که میخواهید برنامه ی هفتگی کوهتان را حتماً برگزار کنید، تعهد نیست. هفته ای 10 تا 15 ساعت وقت گذاشتن، به جز زمانی که مادر و پدر همسرتان به شهرتان آمده اند، تعهد نیست!
اینها ادای تعهدند. اینگونه کار کردن، به شما این احساس را میدهد که متعهدید؛ ولی شما در واقع به خودتان دروغ گفته اید. تعهد به دویدن، این نیست که هر روز بدوید، غیر از روزهای بارانی! تعهد یعنی شما یا خیس میشوید یا این که ناچارید دویدن را رها کنید!
بارها شنیده اید که میگویند: «نتورک را یک تجارت (business) بدانید». من اخیراً چیز بهتری شنیده ام: «نتورک را یک شغل (job) بدانید».
مردم به شغل هایشان متعهدند؛ چرا که در غیر این صورت از رشد باز میمانند؛ ارتقا نمییابند؛ و اخراج میشوند! شما ممکن نیست به خاطر یک مسابقه فوتبال سرکارتان نروید؛ همچنین وقتی که پدر و مادر همسرتان به شهرتان آمده اند و همچنین به خاطر یک سریال تلویزیونی یا یک میهمانی کارتان را تعطیل نمیکنید. با نتورک باید همین گونه برخورد کنید.
ما درباره ی «تعهد» صحبت میکنیم.
در اینجا درباره دو تعهد که من معتقدم باید در این کار داشته باشیم صحبت میکنیم:
اولین تعهد این است که هفته ای 10 تا 15 ساعت کار کنیم؛ این حداقل مقدار لازم برای موفقیت در این کار است. شما نمیتوانید با 6 ساعت کار در هفته در این کار موفق شوید و حداقل به 10 ساعت کار نیاز دارید. شما باید به این تعداد ساعت، متعهد باشید.
خوب؛ چند نفر واقعاً این کار را میکنند؟ از آن مهمتر؛ آیا خود شما چنین میکنید؟!
البته، باید حواستان باشد ... شما قرار است این تعداد ساعت را کار کنید! دیدن یک فیلم آموزشی 4 بار دیگر در طول هفته، کار کردن نیست! گشتن در سایت کمپانی و نگاه کردن به مشخصات خودتان (!) کار کردن نیست. مرتب کردن کیفتان هم کار کردن نیست! کار کردن یعنی دیدن افراد و صحبت کردن دربارهی کار و معرفی کار به آنها. یعنی مشاوره گذاشتن یا پیش مشاوره یا کمک به زیرمجموعه ها برای مشاوره گذاشتن.
اینها معنای کارند که رشد ایجاد و درآمد تولید میکنند! بنابراین تا آنجا که امکان دارد، 10 تا 15 ساعت در هفته شما باید صرف این کارها شود.
اما تعهد مهم دوم ...
این است که حداقل شما این کار را یک سال مداوم انجام دهید. یک سال یعنی 12 ماه و یعنی 52 هفته! چند نفر در دو هفته اول از کار دست میکشند؟ چند نفر پس از دو ماه کنار میروند؟ خود شما چند بار این کار را شروع کرده اید و قبل از یک سال آن را کنار گذاشته اید؟!
حقیقت این است که نتورک، یک کار 2 تا 4 ساله است؛ مردم در 4 یا 6 ماه، ممکن است درآمدی کسب کنند؛ اما ثروتمند نمیشوند. پیدا کردن لیدرهای کلیدی در جاهای مناسب وقت میگیرد؛ آموزش دادن وقت میبرد و و ساختن یک زیربنای محکم و مناسب وقت میگیرد. مگر در صورتی که شما لیدرهای آماده ای را از یک کمپانی دیگر کش بروید، راه میانبر وجود ندارد!
تعهد برای 2 تا 4 سال کار طولانی به نظر میرسد؟ شوخی نکنید! شما مگر در کار دیگرتان تعهد 30 یا 45 ساله نمیدهید؟! تازه، آیا در پایان این مدت تعهد، یعنی به ازای صرف نصف زندگیتان و بهترین سالهای آن، به آزادی مالی میرسید؟ آیا حقوق بازنشستگی تان کافی است؟!
بنابراین، صرف یک سال اگرچه ممکن است برای رسیدن به بازنشستگی در نتورک کافی نباشد، زمان خوبی است برای این که توقفی کنید و پروسه کار خود را ارزیابی کنید. من باور دارم که اگر کسی واقعاً از یک سیستم پیروی کند و به مدت یک سال، هفته ای 10 تا 15 ساعت کار کند، به جایی خواهد رسید که پس از یک سال، به هیچ وجه دلش نمیخواهد کار را ترک کند.
پس، متعهدان واقعی کسانی هستند که حداقل 10 تا 15 ساعت در هفته، کار واقعی انجام میدهند و میپذیرند که در هر صورت، این کار را یک سال انجام دهند.
خوب؛ آیا شما متعهدید؟
شما هفته گذشته 10 تا 15 ساعت کاریتان را چه کرده اید؟ برنامه هفته آینده شما چیست؟ جداً به آن فکر کنید
هرکس وظیفه یا الهام خاصی در زندگیش دارد که به هیچ وجه قابل جایگزینی با نقش دیگران نیست. زندگی هرکس منحصربه فرد و خاص خود اوست. خواهش می کنم قبل از اینکه سال جدید را شروع کنید حتما به مواردی که اشاره می کنم دقت بیشتر را مبذول فرمایید. نیرویی که زندگی شما را شکل می دهد ناشی از معنایی است که آنرا تجربه می کنید. اکنون زمان آن رسیده است که به یکی از ( بهترین ) تجارب زندگی خود فکر کنید. بخاطر داشته باشید که در پشت هر تصمیمی نیروی محرکه ای است که همان(ارزش هدف) می باشد. چهار عامل بزرگ، کمک کننده و یاری رسان شما در این مهم خواهند بود.
۱- داشتن یک دفتر یاداشت : اگر در طول مدت
شبانه روز مطالب و خاطرات مهم خود را روزانه یادداشت کنید، بسیار عالی خواهد. بود. بدین ترتیب شما
می توانید با ثبت موفقیتهای خود در زمینه های مثبت و منفی و رفع موارد منفی آنها، نقشه
شاهراهی را ترسیم کنید که بسیار ارزشمند
است تا در آینده هر گاه به جاده های انحرافی بر خوردید بتوانید به آن نقشه مراجعه کنیدوراه های
بهتری را برای اهداف خود ترسیم کنید، زیرا نمی توان برحافظه انسان اعتماد کرد. هر
دانشی که روی کاغذ نیاید، با مرور زمان
از بین میرود. آنچه ره آورد مطالعات و تحصیلات انسان است، مجموعهای از دانستنیهاست که
برای حفاظت از آنها باید به یادداشت کردن پرداخت تا هم برای خود انسان، هم برای دیگران و
نسلهای آینده ثمربخش شود.
۲- انتخاب هدفی والا و با ارزش : موفقیت، فرآیندی قدم
به قدم است و از مراعات یک رشته اصول ساده و نظم و انضباطهای جزئی بدست می آید. همچنان که قطار
، به تدریج سرعت می گیرد، این تمرین نیز باعث می شود که عادات قدیمی را پشت سر گذارید و
با سوختی که از عادات تازه بدست می آورید
با سرعتی بی سابقه پیش بروید. مهمتر از همه آنکه باعث می شود عادتهای تازه، معیارهای نو، و
انتظارات جدیدی پیدا کنید که زندگانیتان را پربارتر سازد. پیش از انجام هر کاری باید
فکر کنید و از خود
بپرسید(منظور و هدف
نهایی شما از این کاری که می خواهید
بکنید چیست؟ و چه باید بکنید تا رنجها را دفع، و خوشیها وموفقیت های زندگی را در آن هدف تان فراهم
سازید؟)
۳- تعیین شاخس : اگر( نظام اساسی)ارزیابی رادرک کنید، خود رامجهز کرده اید
تا تاثیری مثبت بر رفتار خود ودیگران بگذارید. نحوه ارزیابی مشکلات و فرصتهای زندگی، علمی
آشکار است.بادانستن عوامل نظام تصمیم
گیری و قضاوت، نه فقط علت رفتارهای خود را درک می کنید، بلکه می توانید پیش بینی کنید که چه
چیزهایی در شما حالت دافعه و چه چیز هایی حالت جاذبه ایجاد می کنند. اعتقادات شما،اعتقادات
کلی، تعیین کننده انتظاراتی است که از
خود و از دیگران، و بطور کلی از زندگی دارید. این اعتقادات غالباٌ بر نحوه ارزیابی شما اثر می
گذارند. دسته خاصی ازاعتقادات بصورت قوانین فردی تظاهر می کنند و به شما می گویند که در
چه صورت و تحت چه شرایطی ارزشهای مورد
نظرتان تامین می شوند . افراد خوشبخت نیز راههای مؤثرتری را برای ارزیابی ( مشکلات) می
دانند. نظام اساسی نه فقط نحوه ارزیابی و قضاوت را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه حتی بر انتخاب
امور مورد ارزیابی نیز اثر می گذارد.
۴- انتخاب الگوی مناسب : اصولا الگو به گرایش
ها و علاقه های اولیه، که به شکلی در انسان وجود دارد، مربوط می شود. یعنی، انسان می خواهد مظهر
تام و کمالش را پیدا کند. به همین دلیل، ناخودآگاه به سمت آن کشیده می شود.این یک تحلیل
روان شناختی ازالگو است. الگو نقش بسیار
مهمی در زندگی دارد. زیرا غرایز گوناگونی در انسان وجود دارد، زمینه های الگوپذیری متعددی نیز
در انسان هست.
هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
۱- برای خود رویا پردازی کنید: یعنی کاغذی سفید جلوی رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید
تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. متاسفانه خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیال پردازی
را از دست داده ایم و این
مایه تاسف است. با خیال پردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس
تصمیم این هفته شما برای پیشبردتان، خیال پردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب
از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما
باید حداقل شامل ۲۵ ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه
بکنید یا چه داشته باشید.
۲- بعد از تکمیل لیستتان ، ۲۴ تا ۴۸ ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود
بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می
خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک
خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
فهرستی از این سئوالات در کاغذ خود تهیه
کنید. شما بایست سعی کنید به سؤالات زیر تک تک نگاه کنید و جوابی منطقی برای آنها پیدا
کنید درغیر اینصورت روی آن اهداف نیزخط
بکشید سئوالات به این شرح است.
الف : آیا واقعاً این هدفی را که انتخاب
کردم هدف اصلی من است؟
ب : آیا این هدف برای همه افرادی که در
این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
ج : آیا با اهداف دیگر من که قبلا
داشتم تطابق دارد؟
د : آیا از نظر احساسی و عقلانی می توانم
متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
و : آیا این واقعاً هدف خود من است یا
کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟
ز : آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن
به اهداف دیگرم باز می دارد؟
ح : آیا وقتی به آن برسم خودم و بقیه را خوشحال می بینم؟
ط : وقتی به این هدف برسم چه چیزی هایی
به دست می آورم و چه چیزهایی را از دست می دهم ؟
ی : آیا وقتی در راه رسیدن به آن هدف نا
موفق شدم ، راه باز گشتی دارم؟
دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری
است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان
را تصور کنید که به این هدف رسیده اید،
پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد
احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص
هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته
باشید نزدیکتر می شوید.
۳- این چند سئوال: را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود
بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف…….
الف : من را خوشبخت تر می کند؟
ب : من را سلامت تر می کند؟
ج : من را ثروتمند تر می کند؟
د : باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
و : به من آرامش فکری می دهد؟
ز : روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این
پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به
این سئوالها حتماً خانواده تان را هم در
نظر داشته باشید. ونیز دقت داشته باشید لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
۴- بعد از
پرسیدن سؤالاتی که در قسمت ۳ گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع
اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از
زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه
تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال
باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد)
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا
کنید تا بنوانید وقت بیشتر خود را صرف
اهدافی کنید که دست یافتنی ترهستند.البته یادتان باشد که بهتر است بعضی از اهدافتان آنقدر
بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز
مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ
کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. از طرفی هم همانطور که گفتم بعضی از اهداف
باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش،
تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و
مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا می خواهید برسید.
۵- بعد از
تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
۶- یکی از نشانه
های رشد فکری و بالندگی شما این است که درتمامی مراحل زندگی خود با افراد کاردان و متخصص مشورت کرده و
نظرات آنها را نیز مدنظر خود قرارداده ، سپس آن دیدگاه ها را با عقیده خود
مورد برسی و تحلیل قرار داده و بعد تصمیم نهایی را خودتان بگیرید.
۷- تعاون و هم
کاری با دیگران داشتن، نقش مهمی در زندگی
شما دارد سعی کنید برای رسیدن هرچه بهتر خود به اهدافتان حتما از دیگران کمک و یاری بگیرید البته منظورم از کمک ویاری تنها در
نظرسنجی نیست بلکه منظورم این است که آنها را درکاری که می خواهید انجام دهید سهیم کنید
خصوصا در مواردی همچون تجارت ، پروژه های
علمی و…. متاسفانه
یک بیماری خیلی تاسف بار در برخی
از مردم ما وجود دارد که باعث خسران و تباهی آنها می شود، و آن بیماری این است که هر
فرد دوست دارد فقط خودش به نقطه پایان
برسد و حتما خودش نفر اول باشد، دردو بلایی است که متاسفانه خیلی از افراد گرفتار آن هستند.
هدف های خود را چگونه دنبال کنیم
۱- براستی آیا می دانید که زندگی عملاً چیزی جزء تحقق رویاها و اهداف مهم زندگی شما نیست پس قبل ازهرتصمیمی خوب است برای خود هدف هایی را درنظربگیرید که واقعاً شما آنها را دوست دارید و از خواستن و داشتن آنها لذت برده، به آرامش میرسید. باور کنید که کمیت ومقدار زندگی و طول عمرشما مهم نیست، بلکه مهم تلاش در بهبود کیفیت زندگی است که انسان را به سوی کامل شدن هدایت میکند، زیرا کسانیکه بتوانند حتی یک روز با آرامش زندگی کرده و برای چیزهایی که میخواهند تلاش کنند، زندگی پربار و بانشاطی خواهند داشت. هدفی را که برمی گزینید باید ببنید که آن اهداف تا چه میزان با باورها ، توانمندی ها و علاقه تان هماهنگ هستند. فکرکنید که با تحقق این هدف به چه احساس و روحیه ای می رسید و زندگی برای شما چه معنایی می یابد . پس از کشف این احساسات و یاداشت آنها ، آن احساسات را در جلوی اهداف خویش بنویسید و به تجزیه و تحلیل آن بپردازید . نوشتن این احساسات در جلوی اهدافتان ، راهنمای مؤثری برای اولویت بخشیدن به اهداف مهم زندگی است . با نوشتن اهداف مورد علاقه تان، قدرت تحقق آنها را چند برابر می کنید . نوشتن اهداف باعث فعال ماندن ذهن و درگیر ماندن آن با هدف می شود .
۲- یاد بگیرید، در مسیر زندگی “هر چیزی” را به هر قیمت نخواهید ، یعنی سعی کنید چیزهایی را بخواهید که ارزش تلاش کردن را داشته باشد. برای رسیدن به مقصود، نباید «پافشاری» کرد. اجازه دهید که «اراده جهانی»، تلاش و پشتکار شما را به سرانجام برساند. اراده جهانی، پشتوانه صبر و توکل در راه بوده و آن، نیرویی است که «تعادل» را در کائنات برقرار میسازد. یعنی، باید خواسته شما در راستای خواسته اراده جهانی باشد تا کمک به تکاملِ مسیر کائنات کرده، تعادل را در راه ایجاد کند. حال اگر تلاش شما به ثمر نشست، خوب معلوم می شود که به ایجاد «تعادل» و «تکامل» حرکت هستی کمک کردهاید و اگر خواسته شما برآورده نشد، باید خوشحال و مسرور باشید که به «عدم تعادل» در جهان هستی دامن نزدهاید. پس در هر دو صورت برنده و موفق شما هستید.
۳- در فرایند خواستن، باید به آن چیزی که میخواهید، تمرکز کرده، سپس سادهترین راهحل را برای رسیدن به خواسته های خودتان پیدا کنید. همه این واقعیت را می دانندکه، برای انسان ها از همه چیز مهمتر، رسیدن به خواسته هایشان است ، لذا بهتر است تنها بر “خواسته” خود تمرکز کنید، آنگاه خواهیم دید که راههای بسیاری به سوی تان باز خواهند شد تا شما را به سر منزل مقصود برسانند. این را باور داشته باشید که اگر بر هر چیز تمرکز داشته باشید، سرانجام به آن خواهید رسید. اگر بر فقر و شکست تمرکز کنید، همان را دریافت خواهید کرد و اگر بر علم و ثروت و دانایی، متمرکز شوید، بیش از آن، قسمت شما خواهد شد.
۴- موفقیت و برنده شدن در زندگی، «خواستن» است و برای آن باید «تلاش»، «پشتکار»، «صبر» و «توکل» داشت. واقعیت این است که توکل و صبر از عناصر اصلیاند پس اگر توکل نباشد، یقین آلوده به شک و ترس شده و ایمان سست می شود و تلاش و پشتکار شما نیز از بین می رود.
۵- برای رسیدن به مقصود، باید تلاش و پشتکار فراوان همراه با رغبت و تمنای رسیدن به خواسته را داشت، درغیر اینصورت از آنچه به دست میآوریم راضی و خوشحال نخواهیم بود.
۶- استعدادیابی : طبیعی است استعدادها و علایق انسانها برای انجام کارها و فعالیتها متفاوت است و لذا “هرکسی باید هدفی را انتخاب کند که در آن استعداد دارد، تا آن هدف علاقهی او را به خود جذب کند. مثلا اگر کار مطابق استعداد و مورد علاقه انسان نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد انجام دهد، این اثر تربیتی را ندارد و شاید فاسدکنندهی روح آن فرد نیز باشد. انسان وقتی کاری را انتخاب میکند، باید استعدادیابی هم شده باشد.
۷ـ فراهم بودن فضای وامکانات مناسب برای کار و تلاش مطلوب تر. غالب اوقات کمبود یا نبود فضا و امکانات لازم موجب میشود کارها متوقف و یا ضعیف شود. گاهی افراد در تشخیص و مقیاس اندازهگیری کارها، اهداف و آرمانها دچار مشکل میشود ، لذا همت و تلاش خود را به هدر داده و یا از وصول به اهداف و آرمانهای بلند و بزرگ باز میماند. باید به خاطر سپرد که هر رفتنی به مقصد نمی رسد بلکه برای پیمودن راه های درست باید ابزار مناسبی با خود به همراه داشت . آن ابزار مهم و استراتژیک تحقق ایده آل ها در دل دوراندیشی نهفته است. اهمیت دیگر این قضیه از آن جا ناشی می شود که انسان های موفق در تعامل خلاق با محیط پیرامون خود هستند و موجب می شوند تا از حداقل امکانات و و ظرفیت ها ی تولیدی و اقتصادی حداکثر بهره برداری را در جهت رشد و پیشرفت دریافت نمایند. انسان پرتلاش و موفق همان طور که روح و روان خود را سامان می دهد، به همان نحو محیط کاری خود را به خصوص شرایط شغلی خود را دگرگون می سازد. ادیسون شخصیتی است که توانست توسط سعی و تلاش و پشتکار مضاعف خویش سر منشأ خدمات ارزنده و برجسته نه تنها به اقتصاد اجتماع خویش بلکه به کل جهان باشد .
همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند
۸- انسان قبل از اینکه یک موجود متفکر باشد، یک موجود خیال پرداز است. تمامی شور و نشاط و شگفتی های زندگی انسان ها از قدرت تخیل او سرچشمه می گیرد. اگر در امروز از خودت تلاش و کوششی به خرج ندهی ، فردای تو شبیه به امروز تو خواهدشد، همچون روزهای گذشته. آدمی تا زمانی که به تلاش و کوشش خویش ادامه می دهد، شکست خورده محسوب نمی شود. هر فکر و تصور ناامید کننده ای که در ذهن خود دارید همین حالا آن را از ذهن خود خارج کنید و به هر چیز که در دست دارید و در زندگیتان اتفاق بیفتد فکر کنید و این امر را محال ندانید.غیرممکن برای شما وجود ندارد . وجود انسان به این پوست و گوشت و استخوان محدود نمی شود، بلکه در درون انسان نیروها و استعدادهایی نهفته است که او می تواند بوسیله ی این توانایی ها هر اتفاق بزرگی را در زندگیش رقم بزند. همه بزرگان با رنج و محنت های زیادی رو به رو بوده اند ولی هیچگاه در برابر موانع تسلیم نبودند و به راه خویش ایمان داشتند. مطمئنا موفقیت نیازمند تعهد وچشم برنداشتن از اهدافتان است. اغلب مردم تنها وقتی فاصله بسیارکمی با موفقیت دارند، به اشتباه دست از تلاش برمی دارند و تسلیم میشوند.
۹- برای دست یابی به یک زندگی سعادتمند قبل از هر تلاشی بایست از اساتید و اندیشمندان خُبره و مجرب و صدیق کمک و یاری بگیرید، همچنین بسیار خوب است که درتمامی مراحل یادگیری و تجارب خودتان، حتماً یاداشت برداری کنید زیرا انسان باید همیشه در یادگیری علم و دانش و به حافظه سپردن و نوشتن مطالب مهم بکوشد. پس یاد بگیرید دانش را با نگارش، به بند بکشید و نگه دارید. واقعیت این است که بر حافظه انسان نمیتوان اعتماد کرد. هر دانشی که روی کاغذ نیاید، با مرور زمان از بین میرود. آنچه رهاورد مطالعات و تحصیلات انسان است، مجموعهای از دانستنیهاست که برای حفاظت از آنها باید به یادداشت کردن پرداخت تا هم برای خود انسان، هم برای دیگران و نسلهای آینده ثمربخش شود.
۱۰- اعتقاد بیش از اندازه به شانس و اقبال موجب تنبلی و نیز به سرخوردگی فرد منتهی میشود. افراد زمانی که به طور بیمارگونه به شانس اعتقاد پیدا میکنند و احیانا افرادی را میبینند که جایزهیی برنده شدهاند و دریافت این جایزه تاثیر ویژهیی در زندگی آنها داشته، به طور افراطی در فعالیتهایی شرکت میکنند که شرایط مشابهی را برای آنها فراهم آورد و زمانی که این اتفاق نمیافتد آنها زمان زیادی از عمر خود را در آرزوی رسیدن به یک اتفاق نادر سپری کردهاند و در نهایت حاصلی برای آنها به دست نیامده و این موضوع موجب سرخوردگی آنها خواهد شد. برای پیشگیری از چنین اتفاقی، به جای اینکه شما و دیگران به طور مداوم صحبت و تصویر افرادی را در ذهن خود و دیگران نمایش دهند که، در اثر یک اتفاق ناگهانی که به شانس مرتبط است زندگی آنها متحول شده، جریان زندگی افرادی را به ببینید که خود ساختهاند و با تلاش و پشتکار زندگیشان را متحول کردهاند.
۱۱- در واقع چیزی بعنوان شکست وجود ندارد. هر عملی پیامدی دارد و ممکن است آن پیامد همیشه آنچه شما در جستجویش هستید، نباشد. اما به هرحال پیامد است. اگرنتایج تلاشتان را بررسی کنید و پیوسته آنچه را کارآیی ندارد، اصلاح کنید موفقیت را کسانی مییابند و آنرا حفظ میکنند که با ذهنیت مثبت در تلاش دائم هستند. به نظر بنده موفقیت به معنی اول شدن و یا بهتر شدن نیست. وقتی برای رسیدن به مقصود همهی توان خود را به کار میبندیم، پیروزیم. و پیروزی یعنی تلاش کردن و در راه رسیدن به هدف بیشترین سعی را انجام دادن است و لو سعی و تلاشمان از دیگران بیشتر و بهتر نباشد. تلاش کنید و در میدان تلاش و مبارزه چون کوه استوار بمانید. وظیفهی ما تلاش کردن است و این را هم بدانیم که خداوند همواره با ماست و هر وقت صلاح بداند و در ما شایستگی ببیند موفقیت را به ما ارزانی خواهد داشت.
۱۲- صبر و مقاومت در برابر مشکلات و ناملایمات مختلف زندگی رمز موفقیت هر انسان کمال طلب و موفق است، شکی نیست که شکرگزاری از این نعمت در پیشگاه خداوند متعال و ایجاد ارتباط قوی تر با خالق هستی در تقویت این ویژگی نقش به سزایی خواهد داشت بلاها، مشکلات و ناملایمت ها برای افراد با ایمان یه ترفیع درجات و نزدیک شدن به حضرت حق است و اگر مؤمنین از این دریچه به سختی های زندگی نگاه کنند تمام آن ناملایمت ها را شیرین خواهند دید. نکتهای که باید به آن توجه داشت،این است که هر کاری که بدون در نظر گرفتن خدا انجام شود،یا به مقصد نمیرسد و یا بینتیجه میماند.انسانهایی هستند که کار میکنند، ولی کارشان بیهوده است و افزون بر آن،چون رنگ خدایی ندارد،در جامعه نمود پیدا نمیکند.چنین افرادی زیانکارترین مردم به شمار میروند؛زیرا دستاورد تلاش خود را نمیبینند.
نتیجه اینکه:
بدترین افراد کسانی هستند که از تغییر امتناع می کنند و خواسته هایی
را مطرح می کنند که با تلاش های کلی ناسازگار است. زندگی فراز و نشیب های بسیاری دارد،
لحظه ای شاد و لحظه ای غمگین، لحظه ای
امیدوار و لحظه ای نومید. بارها اتفاق افتاده که فرد بعلت داشتن مشکلات زیاد، از زندگی و داشتن
لحظاتی توام با آرامش بی نصیب مانده است. هر انسانی هدفی دارد و برای رسیدن به اهداف
متعالی خود در تلاش است. این داستان
زندگی همه ماست.روزی به دنیا میاییم و روزی دیگر مجبور به ترک آن میشویم،اما تنها با انجام وظایفی
که بر عهده ما گذاشته شده است، میتوانیم از این پل،به خوبی گذر کنیم. چه بسیار افرادی
هستند که در اندوه عمراز دست رفته به سر
میبرند و از اینکه چه کارهایی میتوانستند انجام دهند،ولی ندادند،در رنجند. امروز جوانید و
شاداب، تحرک و انرژی دارید،میتوانید هر کاری را بخواهید،انجام دهید.اما فردا چه؟ ایا
فرصت کافی برای فردا در اختیار شما قرار
داده شده است؟نگاهی به پدر بزرگها و مادربزرگها بیندازید! اینها زمانی مانند شما بودند،نشاط جوانی در وجودشان موج میزد و امید در
قلبشان لانه کرده بود، اما به گمان اینکه جوان هستند و فرصت برای زندگی دارند، به
کارهای دیگر نپرداختند و اکنون زمان
پرداختن به نیازمندیهایشان را از دست دادهاند! پس باید تلاش کرد. هر آنچه را میتوان امروز به
انجام رساند، انجام دهید.کار و تلاش با انسان متولد میشوند. بنابراین، باید از همان
ابتدا لجام آنها را به دست گرفت و راه
زندگی کردن را هموار کنید، ارزش آدمی از روی کاری که انجام میدهد، سنجیده میشود. فردی که پر کار
است و در کار خود دقت و سرعت و مهارت دارد، شیفتگان بیشتری را به سمت خود جذب میکند. در مقابل،کسی که کار را به عنوان یک اصل از اصول لازمه
زندگی نمیشناسد و به آن اهمیت زیادی نمیدهد، از آنجایی که پس از مدتی سربار جامعه میشود،
ارزش واعتبار خود را در میان مردم از دست
میدهد و مورد توجه آنان قرار نمیگیرد.امروز و فردا کردن برای انجام امری، زمان آن را هدر
میدهد. با شروع هر کار، نقطه امیدی در انسان ایجاد میشود و انجام هر کار نیز تجربه
جدید به انسان میآموزد که تا سالهای
سال میتواند مورد استفاده دیگران قرار گیرد. هر کس باید سعی کند خودش کار خودش را انجام دهد تا
بتواند جوابگوی آن باشد. خداوند در این مورد فرموده است:«کسی بار گناه دیگری را به
دوش نمی کشد و نیز برای انسان، جز آنچه
در راهش کوشش نماید، چیزی وجود نداردف،البته این انسان روزی نتیجه کوشش خود را خواهد دید». خداوند به کسانی که تلاششان در راه خشنودی او باشد،
چنان پاداشی میدهد که آنها
را خشنودکند. واقعیت این است که اگر بر هر کاری که انجام میدهیم، خدا را حاضر و ناظر ببینیم،کمتر دچار ناراستی و
کجی میشویم. حال باید دید
در این بین چه کسانی می توانند نقش موثر و مفیدی درتقویت اراده و داشتن روحیه مناسب و حس اعتماد به نفس برای
خود داشته باشند.سرنوشت دست خودماست و خداوند ما را مختار آفریده، اگر بخواهیم
میتوانیم با هر نوع شرایطی زندگی کنیم و
برای داشتن یک زندگی آرام، شکرگزار پروردگارمان باشیم. همینطور اگر نخواهیم شرایط را قبول کنیم،
میتوانیم زندگی را بر خود و اطرافیان تلخ کرده و در انزوا و تنهایی، آینده خود و
خانواده مان را تباه کنیم.و اگر چناچه
هیچکدام یک از این موارد را نمی توانیدانجام دهید، به آسمان نگاه کنید، زیرا در آسمان کسی هست
که به شما فکر می کند، پس بارالها تا تو را دارم فکر نداشتن هیچ چیز آزارم نمی دهد،
چون می دانم تو آنقدر مهربان و بخشنده اى
که هر چیزى را به موقع اش به این بنده حقیرت میدهى.
در نهایت اصلاً عجله نکنید بلکه فقط
تلاشتان ودقت خودتان را بیشترکنید. اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را
پیدا نکنید و همه را نیمه کاره و تمام
نکرده رها کنید. وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها
را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن
و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده
اید. وقتی کارتان را بهطور کامل انجام میدهید و از خودتان صد در صد مایه میگذارید احساس
رضایت و شادی بیشتری خواهید کرد. زمانی را که به مدرسه میرفتید به خاطر بیاورید آن روزهائی که تمام تکالیفتان
را به بهترین نحو انجام میدادید با چه احساسی به سوی مدرسه میرفتید؟ آیا احساس شوق
بیشتری نداشتید؟ وجدان یا رضایت درونی در
بسیاری از مواقع محک خوبی برای سنجش رفتار های ماست. جهان برای تنبیه افراد تنبل و متکبر روش
خاصی دارد، چیزهای زیادی ممکن است در زندگی یا حرفه شما روبه راه نباشد و شما هم هیچ
تلاشی برای سر و سامان دادن به آنها
انجام ندهید. در
واقع هنگامیکه شما باری به هر جهت و بیهدف
زندگی میکنید اوضاع زندگی هم روز به روز وخیمتر میشود. بوکسوری که حریف خود را دست کم میگیرد
و یا تاجری که نسبت به رقبای
خود بیتفاوت است نمونههای خوبی هستند از کسانیکه تکبر باعث شکستشان شده است. روانشناسان وجود هدف را یکی از
نشانه های زندگی موفق و پایدار می دانند. از نظر آنان انسان های هدفمند همواره دنبال
راهکارهایی هستند که با سرعت و کیفیت
بیشتری اهدافشان را محقق و زندگی زیبایی را برای خود و اطرافیانشان مهیا سازد. هدف گذاری و
برنامه ریزی لازمه یک زندگی موفق و با نشاط است و افرادی که به دنبال خوشبختی و سعادت
می گردند قطعا برای رسیدن به آن هدفمند و
باانگیزه حرکت می کنند.
(دکتر محسن بهشتی پور)
با استفاده از اين اصول مي توانيد حركتي نو در فروش محصولات خود ايجاد كنيد. درباره هر كدام از آنها عميقًا تأمل كنيد.
راز اول
با بيان يك داستان
خوب مي توانيد ديگران
را متقاعد كنيد
در كتاب قبلي خود نوشته ام كه يكي از اين رازهاي پنهان، قصه گويي است. مردم به شما گوش خواهند داد و جذبِ پيام شما خواهند شد، اگر، مقصود خود را در قالب يك داستان جذاب بيان كنيد. يكي از دلايل موفقيت يكي از نامه هاي فروش من آن «… نزديك بود كه اشكم در بيايد » است كه اين نامه با جمله ي شروع مي شود. اين عنوان در ابتداي نامه، حكايت از يك داستان دارد نه يك پيشنهاد خريد. دفعه ديگر كه خواستيد فردي را مجذوب عقايد و افكار خود كنيد، موقعيت خود را با يك داستان شرح دهيد.
راز دوم
مردم
دوست دارند كه
محبوب باشند
چند سال پيش بود كه پدرم تصميم گرفت خانه اي بسازد. در جريان ساخت خانه، برقكاري كه پدرم استخدام كرده بود به بهترين دوست او تبديل شد. آنها با هم غذا مي خوردند، مي نوشيدند، مي خنديدند و كلي داستان براي هم تعريف مي كردند. پدرم به تمام چيزهايي كه اين دوست تازه به او مي گفت گوش مي داد، زيرا مي خواست احساس كند كه مورد محبت قرار گرفته است. مسلمًا پدرم يك خانه عالي مي خواست و به همين دليل، تصميم داشت برقكار مورد اعتمادي را استخدام كند كه در عين حال پدرم را دوست داشته باشد. البته آنها هرگز علاقه خود را به يكديگر بيان نكردند. ولي در درون خود -مانند همه ما- تنها چيزي كه مي خواستند، محبت بود. به مشتري هاي خود كمك كنيد. بگذاريد احساس كنند مورد محبت قرار گرفته اند تا فروش شما افزايش يابد.
راز سوم
مردم، گذشته را
تحسين مي كنند،
از حال مي نالند و
نگران آينده هستند
اغلب مي شنويم كه مردم م يگويند : ” زندگي اين روزها، پراسترس شده است “. با نگاهي گذرا به تاريخ بشر در مي يابيم كه ما ثروتمندتر، سالمتر و شادتر از هر زمان ديگري در تاريخ هستيم. با اينكه زمان حال، حاوي بيشترين شورِ زندگي و بهترين زمان براي زندگي است ولي بسياري از ما در حسرت “روزهاي خوش گذشته” به سر مي بريم. همگي از زمان حال مي ناليم و از آينده مي ترسيم. اگر مي خواهيد فروش بيشتري داشته باشيد، محصول خود را مرتبط با حسرت گذشته تهيه كنيد. يا از مردم بخواهيد هم اكنون خريد كنند تا دردهاي امروز آنها از بين برود. يا آنها را متقاعد كنيد كه كسب و كار امروز شما مي تواند از خطرات آينده ي مبهم آنها بكاهد.
دقت كنيد كه شما نمي خواهيد ديگران را فريب دهيد،
پس اصل صداقت را فراموش نكنيد
.
نوشته: جو واي تَلي
ترجمه: نيما عربشاهي
1. ثروت يک مقوله ذهني است
اشتباه رايج ما اين است: « چيزهايي را که
بايد در درون خودمان جستجو کنيم، اغلب در دنياي خارج منتظرشان هستيم.» موفقيت از درون ما
ريشه ميگيرد. تنها وقتي واقعا احساس خوشبختي ميکنيم که منشاء رويدادهاي
خوب و خوشايند از درون هر يک از ما ريشه بگيرد. قبل از ثروتمند شدن در
زندگي، بايد از ثروتمند شدن در ذهنمان شروع کنيم.
يادگيري اصول با ذهن ناهوشيار نکتهاي
بسيار اساسي و بنيادي است. آموختن اين موضوع به مردم بسيار
مهم است؛ آنها بايد موفقيت و خوشبختي را باور کنند . آن را با شور و اشتياق فراوان بخواهند. هنوز اکثر مردم، با يک يا چند بار
زمين خوردن و ناکامي سست ميشوند و به جاي تلاش، زانوي غم بغل ميگيرند. اراده براي قدرتمند شدن، هميشه ساده نيست . در افراد بيثبات، بي
اراده، منفعل و بيانگيزه، اين ضعف اراده پايدار و مستحکم شده است و برطرف کردن آن بسيار دشوار است.
2. باور داشته باشيد که ميتوانيد موفق شويد.
-پولدار-شویم-؟
قبل از اينکه به موفقيت برسيد، بايد باور داشته باشيد که
ميتوانيد موفق شويد. اين جمله فقط يک عبارت کليشهاي نيست. مهم نيست که قبلا چه باوري داشتهايد از هم اکنون ميتوانيد با تغيير
در باورهاي زندگي خود را متحول کنيد. «بدون داشتن باورهاي مثبت و عميق، هرگز موفق نخواهيد شد.» اگر باور نداشته باشيد که ميتوانيد ثروتمند و متمول
شويد، هرگز به ثروت دست نمييابيد. متاسفانه اجتماعاتي که در پرورش فکر افراد دخيلاند، بيش از پرورش خوشبيني در افراد، آنها را به سمت
افکار بدبينانه هدايت ميکنند. اغلب
افراد ميگويند « هرچه را که ميخواهيد در دنياي واقعي نميتوانيد به دست آوريد يا با خيالپردازي وقت خود را تلف
نکنيد.» ما غالبا اين حرفها را ميشنويم و با اين تفکرات، باورهايمان شکل ميگيرد، در نتيجه اينطور
به نظر ميرسد
که ثروت به تعداد محدودي از افراد خوششانس اختصاص دارد. اما اين افکار درست نيست، نقطه عطف زندگي افراد
موفق جايي است که به کاميابي خود ايمان ميآورند.
3. تصوير مثبتي از
پول وموفقيت در
ذهنتان ايجاد کنيد.
موانع ذهني خود را دربارهي پول و موفقيت، بشناسيد. نوع
رابطه خود را با پول کشف کنيد. ارتباط شما با پول مثبت است يا منفي؟ وقتي افکار خود را دربارهي پول به خوبي شناختيد، حتما آنها
را يادداشت کنيد. نگاهي بياندازيد و ببينيد چرا اين افکار و باورها را نسبت به پول داشتهايد.
سپس، کمکم
تصويرهاي قديمي ذهنتان را که شما را مايوس و دلسرد کردهاند، کنار بگذاريد و از آنها صرف نظر کنيد.
4.بادقت و مراقبت، افکار خود را وارسي کنيد.
بر روي اهداف خود تمرکز کنيد. برکت، خوشبختي و موفقيت به
زندگي شما رو ميآورد. حساب بانکي باز کنيد و هر هفته مبلغي را پسانداز کنيد. اين کار باعث رشد و افزايش اين پول ميشود و تمرکز
شما را کمکم از مفهوم نداشتن به مفهوم رشد، سوق ميدهد. سرانجام بدون تلاش آگاهانه، تمرکز و توجه شما به رشد و موفقيت معطوف خواهد شد؛ با اين روش
همهي افکار شما متحول ميشود.
5.براي افکارتان مجدداً برنامه ريزي کنيد.
هر روز، با اطمينان ساعتي را به برنامهريزي ذهنتان اختصاص
دهيد. خيالپردازي کنيد و
تصويرهاي ذهني مثبت و حتي خيالات خام، در سر بپرورانيد. در حالت آرامش، قبل از خواب ذهنتان را غرق تصويرهاي مثبت کنيد، احساس کنيد هر چه را ميخواهيد، اکنون داريد. اين کار
را بهطور روزانه و هر هفته، تکرار کنيد. به زودي شاهد تحول در زندگيتان خواهيد بود.
6. از خودتان بپرسيد: اگر همهي دنيا مال من بود و بينهايت
زمان داشتم
چه ميکردم؟
اگر همچنان به کار فعلي خود ميپرداختيد يعني دقيقا در مسير
خوبي حرکت ميکنيد
و همان کاري را انجام ميدهيد که بايد انجام دهيد. اما اگر ترجيح ميدهيد به کار ديگري بپردازيد از خودتان
بپرسيد: چگونه ميتوانم آنطور زندگي کنم که واقعا دوست دارم؟
7. از گفتگوهاي دروني خود، آگاه شويد.
آموزش پولدار شدن با بازاریابی شبکه ای
زندگي همان چيزي را به شما ميدهد که ميخواهيد. زندگي را آنطور
که در روياهايتان
ميبينيد، به صورت يک نمايشنامه بنويسيد. تصميم با شماست که زندگيتان را چگونه رقم بزنيد.
8. براي رسيدن به روياهايتان مبارزه کنيد تا آنها را به
روياي بزرگ تر
مبدل سازيد.
داشتن آرزوهاي بزرگ و روياهاي عميق کليد موفقيت است. ذهن
ناهشيار تنها محدوديتهايي را ميشناسد که خود شما بر باورهايتان تحميل کردهايد. البته اين باورها ميتوانند تغيير کنند. آرزوي
افراد، با تحول دورهاي زندگي تغيير ميکند.
9. در حالت آرامش، عبارات تلقيني و فرمولهاي زير را براي
موفقيت با خود
تکرار کنيد.
من انسان منحصر به فردي هستم و چيزهاي زيادي براي ارئه به
ديگران دارم.
من موظفم که خودم باشم.
من موفق ميشوم.موفقيت وخوشبختي را به زندگيام دعوت ميکنم.
اشخاص و موقعيتهايي را که به من کمک ميکنند، پيدا ميکنم.
من روز به روز، بهتر و بهتر ميشوم.
10. روي يک برگ کاغذ بنويسيد که دوست داريد درآمدتان در سال
چهقدر باشد.
با اين کار يک تصوير ذهني از مبلغي که درنظر داريد در ذهن
خود ميسازيد و هدفتان را مشخص ميکنيد. شما ميتوانيد ثروتمندتر از آن باشيد که فکر ميکنيد.
11. مبلغي را که چند لحظه قبل نوشتيد در دو ضرب کنيد و واکنش
خود را
ارزيابي کنيد.
اگر در ابتدا مبلغ 50000 دلار را يادداشت کردهايد حالا از
خودتان بپرسيد که چرا همان موقع رقم 100000 دلار را ننوشتهايد. دربارهي اين هدف بزرگتر چه احساسي داريد؟ آيا فکر ميکنيد 100000
دلار خيلي زياد است؟ هر ساله هزاران نفر، به جمع ميليونرها ميپيوندند و ميليونها نفر ديگر درآمدي
بالغ بر
1000000 دلار دارند. آنها به قدر کافي تصوير مثبتي از خود دارند که بتوانند به اهداف مورد نظرشان برسند.
12. حال بنويسيد که ميخواهيد با زندگيتان چه کنيد.
تا آنجا که امکان دارد جزئيات را هم منظور کنيد. چه کاري
دوست داريد انجام دهيد؟ چه مقدار پول ميخواهيد
به دست آوريد؟ در 5 سال آينده؟ در 10 سال آينده؟ در 20
سال آينده؟
13. اهداف سال آيندهي خود را ترسيم کنيد.
همين که هدف روشني براي سال بعد در ذهن خود ساختيد، برنامهاي
گام به گام براي دستيابي به آن هدف، بنويسيد. هر آنچه را که براي اجراي اين برنامه نياز داريد، در برنامهي خود بگنجانيد و
براي هر مرحلهي تاريخي تعيين کنيد.
با تمام قوا حرکت کنيد و هميشه آينده را مثبت ببينيد و
فراموش نکنيد آينده از همين لحظه آغاز ميشود.
بسياري از کتابها، مجلات و نوشتههايي که به موضوع موفقيت ميپردازند، يک نقطه اشتراک اصلي دارند؛ اينکه همهشان در اين قضيه همنظرند که افراد براي دستيابي به موفقيت، بايد بدانند که کجا ميخواهند بروند يا به چه جايگاهي ميخواهند برسند. ولي براي رسيدن به موفقيت، چگونه ميتوان تعيين کرد که کجا بايد برويم و به چه اهدافي دست پيدا کنيم؟ اگر اين سوال در ذهنتان چرخ ميخورد و دنبال جوابي برايش هستيد، با ما همراه شويد تا بيشتر راجع به تعيين مسير پيشرفت و برنامهريزي براي رسيدن به اهداف مورد نظر صحبت کنيم...
خيلي وقتها دچار اين احساس شدهايم که خواستهايم تغييري در زندگي خودمان ايجاد کنيم اما دقيقا نميدانستيم که چه تغييري و چه چيزي! اين احساس بيشتر به اين شکل بوده که از وضعيت موجود راضي نبودهايم و به دلمان افتاده که وضع ميتواند بهتر از اينها باشد و ما هم ميتوانيم دست به تغيير و پيشرفت بزنيم. نکته مهم قضيه اينجاست که اتفاقا هر چهقدر دقيقتر و با جزييات بيشتر بتوانيم براي خودمان مشخص کنيم که به چه چيزي قرار است برسيم و دستيابي به چه مقصود و هدفي برايمان مهم است، ضروريترين گام را در تحقق روياهايمان و تبديل شدن به يک فرد موفق در زندگي برداشتهايم.
ترسيم چرخ موفقيت
يکي از ابزارهاي مفيد و کاربردي که ميتوان از آن استفاده کرد و با کمک آن مشخص نمود که قرار است براي موفقيت، روي چه مواردي تمرکز کنيم، ابزاري به نام «چرخ موفقيت» است. «چرخ موفقيت» يا که نمونهاي از آن را در شکل ملاحظه ميکنيد، قرار است به ما کمک کند که به صورت يک شکل يا تصوير، معلوم کنيم که در چه زمينههايي، چهقدر قوي هستيم و بايد کدام يک از نيازهايمان را تقويت کنيم و ارتقا دهيم. براي آنکه شما بتوانيد يک چرخ موفقيت را براي خودتان ترسيم کنيد، بايد مراحل زير را انجام دهيد:
1 تهيه فهرست
فهرستي از مواردي که خودتان فکر ميکنيد براي رسيدن به موفقيت، برايتان مهم است و بايد آنها را در نظر بگيريد، تهيه کنيد. مثلا در اين فهرست بايد مواردي مثل ارتباطات اجتماعي، شغل، زندگي خانوادگي، تحصيلات، تسلط به زبان خارجي، تسلط به علوم رايانه و... گنجانده شده باشد. براي شروع بهتر است حداقل شش تا هشت مورد مهم را فهرست و انتخاب کنيد و آنها را در چرختان بگنجانيد. اين موارد، آن چيزهايي خواهند شد که شما براي موفقيت در آينده بايد روي آنها حساب باز کنيد و ارتقايشان بدهيد.
2 امتيازدهي
براي هر کدام از مواردي که فهرست کردهايد، به خودتان از 1 تا 10 امتياز دهيد. اگر در آن زمينه وضع بسيار عالي داريد عدد 10 را اختصاص بدهيد و به ترتيب، هرچه وضعتان خرابتر و بدتر است، نمره پايينتري به خودتان بدهيد. براي هر کدام از موارد، جداگانه اين امتياز را بدهيد. طبيعي است که امتيازهاي شما در هر زمينه با ديگري متفاوت خواهد بود.
3 دايره روي کاغذ سفيد
حالا يک دايره (يا چرخ) روي يک کاغذ سفيد (مشابه شکل نمونه) ترسيم کنيد و آن را به تعداد مواردي که فهرست کرده بوديد (مثلا شش مورد) تقسيمبندي کنيد. کنار هر کدام از قطعات تقسيمشده، نام مواردي را که انتخاب کرده بوديد، بنويسيد. در هر بخش از دايره تقسيمبندي شده، يک خط منحني رسم کنيد که امتيازهايي را که به خودتان دادهايد، نشان دهد. مثلا اگر امتياز 5 از 10 به خودتان دادهايد، اين خط منحني را در وسط آن بخش بکشيد و هر چهقدر که امتيازتان پايينتر است، خط منحني کوچکتري را نزديک به مرکز دايره رسم کنيد. لزومي ندارد که خيلي دقت به خرج بدهيد. قرار نيست اين دايره را به شيوه يک مهندس ترسيم کنيد. بلکه فقط قرار است يک نماي کلي و تصويري کاربردي از وضعيت خودتان پيدا کنيد. پس از پايان اين مرحله، شما يک «چرخ موفقيت» نيمه کامل شده خواهيد داشت که ميتوانيد در پيش چشم خودتان نصب کنيد تا بتوانيد برنامه درازمدتتان را براي حرکت به سوي موفقيت، مشخص نماييد.
چگونه مسير موفقيت را ترسيم کنيم؟
حالا با تصويري که جلوي چشم داريد، ميتوانيد براي دستيابي به موفقيت براي هر کدام از مواردي که فهرست کردهايد، هدفگذاري کنيد. اهدافي که براي هر مورد مينويسيد، بايد داراي خصوصيات زير باشد:
• دقيق و اختصاصي باشد: يعني با دقت و به شيوهاي مشخص، معلوم کنيد که چه چيزي مدنظرتان است. مثلا بگوييد «افزايش مهارت زبان انگليسي خودم تا سطح پيشرفته در زمينه مکالمه، خواندن، نوشتن و صحبت کردن.»
• قابلاندازهگيري باشد: نبايد کليگويي انجام دهيد. بايد معلوم کنيد که با چه روشي به سمت هدفتان ميرويد و با چه وسيلهاي، رسيدن به آن را ميسنجيد. مثلا بگوييد که ميخواهم مهارت زبان انگليسي را در کلاس... با متد... بياموزم و تا نمره... يا سطح... پيشرفت کنم.
• قابل دستيابي باشد: هدفگذاري شما بايد رويايي و غيرقابل دستيابي نباشد. بايد توان علمي، جسمي، مادي و معنوي شما براي رسيدن به آن هدف، متناسب باشد. مثلا اگر شرکت در کلاس زبان انگليسي خصوصي را مدنظر داشته باشيد ولي توان تامين هزينهاش را نداشته باشيد، هدفتان دستيافتني نخواهد بود.
• انگيزهبخش باشد: نبايد هدفتان را جوري مشخص کنيد که وقتي سراغش ميرويد، لرزه به اندامتان بيفتد. هر چهقدر هدفتان انگيزه بيشتري در شما براي ادامه مسير ايجاد کند، راحتتر با آن کنار ميآييد و آن را دنبال ميکنيد.
• زمانبندي داشته باشد: مشخص کنيد که تا چه زماني ميخواهيد اين هدف را تحقق بخشيد. همين که معلوم کنيد که تاريخ رسيدن به آن هدف چه زماني است، خودش باعث ايجاد انگيزه در شما خواهد شد. بهتر است يک زمان کلي براي پايان دستيابي به هدف مشخص کنيد و در حد واسط اين زمان هم تاريخهاي کوتاهمدتتري را معلوم کنيد که به اهداف جزييتر برسيد. مثلا بگوييد دوره زبان انگليسي را ظرف دو سال تمام ميکنم ولي تا شش ماه اول، امتحان بخش مکالمه را خواهم داد. حتما لازم است اهدافتان را بنويسيد. خود نوشتن کمک ميکند تا هدف برايتان شفافتر و دقيقتر شود. نمونهاي از يک هدف تکميل شده را در اينجا آوردهايم: «يادگيري مهارت صحبت کردن به زبان انگليسي از ابتداي دوره دانشگاه تا پايان دوره کارشناسي (چهار سال) با متد... موسسه... در کلاسهاي گروهي حضوري همراه با شرکت در امتحانات ساليانه.»
جدا از اينکه نوشتن اهدافتان بايد مطابق با مواردي باشد که در ترسيم چرخ موفقيت آورده بوديد، بايد شامل مشخصههاي زير هم باشد:
• دانش مورد نياز براي رسيدن به هدف: يعني براي رسيدن به آن هدف، بايد چه چيزهايي ياد بگيريد و چه دورههايي را بگذرانيد.
• نگرش و عقيده مورد نياز
• تجربههاي مورد نياز
• مهارتهاي مورد نياز: اين بخش به همراه دانش مورد نياز، از مهمترين چيزها هستند.
• رفتارهاي مورد نياز: مثلا اينکه براي رسيدن به يک هدف لازم باشد «روابط عمومي» خود را قوي کنيد.
هدفهاي وسط راه
تعيين هدفهاي وسط راه (اصطلاحا حدواسط) يکي از روشهاي موفق در طي کردن پلههاي موفقيت است. اجازه بدهيد با ارايه يک مثال، اهميت هدفهاي حد واسط را بهتر نشان دهيم. فرض کنيد که شما ميخواهيد با خودروي خود به يک مسافرت نسبتا دور برويد. مثلا از تهران به شيراز. پس رسيدن به شيراز، هدف و مقصود نهايي شماست اما تا رسيدن به آن مقصد، مجبور هستيد توقفگاههايي را در بين راه مشخص کنيد تا وقتي به آنجا ميرسيد، اندکي بتوانيد بايستيد، تجديد نيرو کنيد، غذاي مورد نيازتان را صرف کنيد و سوختگيري و تعميرات خودرويتان را انجام دهيد. اگر چنين توقفگاههايي را پيشبيني نکنيد، ممکن است رسيدن شما به هدف اصلي، با دشواري زياد همراه شود يا اصلا به مقصود اصلي نرسيد. پس ضرورت دارد که براي هر کدام از اهدافي که با توجه به اين چرخ موفقيت براي خود تعيين ميکنيد، پلههاي موفقيت حد واسط را هم مشخص کنيد.
خلاصه اينکه
براي آنکه بتوانيد شروع کنيد، بايد اين مراحل را از ابتدا تا انتها انجام دهيد:
1) اهدافتان را مشخص کنيد.
2) اهدافتان را اولويتبندي کنيد.
3) براي رسيدن به اين اهداف، برنامهتان را تنظيم کنيد.
4) مراحل انجام برنامه را آغاز کنيد.
5) نتايجي را که به دست ميآوريد، کنترل کنيد تا در مسير رسيدن به هدفتان باشند.
6) با توجه به نتايجي که به دست ميآوريد، اقداماتتان را تنظيم و يا اصلاح کنيد.
7) مراحل 3 تا 6 را تکرار کنيد تا به نتيجه نهايي برسيد.
نکته پاياني اينکه، اطلاعات اين چرخ موفقيت، بايد هرچندوقت يک بار جديد و اصطلاحا به روز شود چراکه توانمنديها و مهارتهاي افراد در شرايط مختلف سني و در دورانهاي زندگي، متفاوت خواهد بود.به لطف پروردگار و همت بازاریابان شرکت میراث نفیس دستها شعبه شرکت با مدیریت سرکار خانم پرستو پوررسولی بنا به مجوز صادره از سوی کمیته نظارت بر بازاریابی شبکه ای با شماره 60/49894 مورخ 18/02/1392 در استان گیلان، شهرستان رشت، کمربندی شهید بهشتی ، روبروی اداره صنایع معدن پلاک 14 افتتاح شد. ،
بازاريابان عزيزي كه اين كتاب رو خريداري نكرده اند با مراجعه به دفتر و اعلام نياز ، پس از خريداري در اختيارشون گذاشته ميشه .
لوگوی فعالیت شرکتهای بازاریابی شبکهای در 4 رنگ سبز، زرد، قرمز و مشکی مشخص کننده وضعیت عملکرد شرکتهای داری مجوز فعالیت است .
نحوۀ عملکرد هر یک از شرکتهای دارای مجوز تعیین کنندۀ رنگ لوگوی فعالیت شرکتهای بازاریابی شبکهای میباشد. در هر4 رنگ این لوگوها بعد از باز شدن لوگوی اصلی، اطلاعاتی شامل اسم مدیرعامل، نشانی دفتر مرکزی ، پست الکترونیکی، وضعیت اخطار و راهنمای مورد نیاز موجود است. تغییر اطلاعات و مدیریت رنگهای این لوگوها توسط مرکز امور اصناف و بازرگانان انجام میشود .
رنگ سبز لوگو مشخص کننده فعال بودن شرکت است. این رنگ نشان دهندۀ این است که شرکت توانسته فعالیت خود را با دستورالعمل بازاریابی شبکهای منطبق سازد .
رنگ زرد لوگو مشخص کننده حالت تعلیق شرکت است که به دلیل تخلفات و عدم انطباق با دستورالعمل بازاریابی، فعالیت شرکت به حالت تعلیق در آمده است .
رنگ قرمز لوگو مشخص کننده حالت لغو مجوز شرکت است که به دلیل تخلفات و عدم انطباق با دستورالعمل بازاریابی و یا درخواست خاتمه و موافقت مرکز امور اصناف به حالت لغو مجوز در آمده است.
رنگ مشکی لوگو مشخص کننده وضعیت اتمام تاریخ اعتبار مجوز شرکت میباشد. (عدم فعالیت و قرار دادن سبد کالایی بر روی سایت (
تمامی شرکتهای دارای مجوز مکلف خواهند بود در صفحه اصلی سایت خود لوگوی وضعیت فعالیت شرکتهای بازاریابی شبکهای را قرار دهند و کاربرانی که خواستار عضویت و بازاریابی رسمی در هر کدام از شرکتها هستند به راحتی از طریق رنگ لوگوی نمایش داده شده بر روی سایت و اطلاعاتی که بعد از کلیک بدست میآورند میتواند از وضعیت شرکت اطلاع حاصل کنند .
به اطلاع کلیه کاربران میرساند؛ سامانه هوشمند استعلام پیامکی 30006082 از تاریخ 91/11/21 با ارتقای سیستم استعلام و پس از رفع مشکلات فنی و نرم افزاری سامانه مذکور، آماده ارائه پاسخ استعلام پیامکی در خصوص شرکتهای هرمی و بازاریابی شبکهای است.
در دانشگاه استنفورد، استاد در حال
شرح دادن مفهوم بازاريابي به دانشجويان خود بود:
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين
پيشش و مي گين ":من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن" به اين
ميگن بازاريابي مستقيم
* شما
در يك مهماني به همراه دوستانتون، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون
مياد، بلافاصله يكي از دوستاتون ميره پيش دختره، به شما اشاره مي كنه و مي گه:
"اون پسر ثروتمنديه، باهاش ازدواج كن" به اين مي گن تبليغات
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد، بلافاصله ميرين
پيشش و شماره تلفنش رو مي گيرين، فردا باهاش تماس مي گيرين و مي گين: "من پسر
ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن" به اين ميگن بازاريابي تلفني
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد، بلافاصله
كراواتتون رو مرتب مي كنين و ميرين پيشش، اون رو به يك نوشيدني دعوت مي كنيين،
وقتي كيفش مي افته براش از روي زمين بلند مي كنين، در آخر هم براش درب ماشين رو
باز مي كنين و اون رو به يك سواري كوتاه دعوت مي كنين و ميگين: " در هر حال،
من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج مي كني؟" به اين ميگن روابط عمومي
*شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين كه داره به سمت شما مياد و ميگه:
"شما پسر ثروتمندي هستي، با من ازدواج مي كني؟" به اين مي گن شناسايي
علامت تجاري شما توسط مشتري
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد، بلافاصله ميرين
پيشش و مي گين: "من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن" بلافاصله اون
هم يك سيلي جانانه نثار شما مي كنه، به اين ميگن پس زدگي توسط مشتري
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد، بلافاصله ميرين
پيشش و مي گين: "من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن" و اون بلافاصله
شما رو به همسرش معرفي مي كنه، به اين مي گن شكاف بين عرضه و تقاضا
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد، ولي قبل از اين
كه حرفي بزنين، شخص ديگه اي پيدا مي شه و به دختره ميگه: "من پسر ثروتمندي
هستم، با من ازدواج كن" به اين ميگن از بين رفتن سهم توسط رقبا
* شما
در يك مهماني، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد، ولي قبل از اين
كه بگين: "من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن" همسرتون پيداش ميشه،
به اين ميگن منع ورود به بازار
* شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. سعي مي كنيد
بهش كم محلي كنيد تا از شما خوشش بياد، اون هم فمينيست از آب در مي آد و برايِ در
اومدنِ چشِم شما دستِ دوست تون رو مي گيره و با هم مي رن سان فرانسيسكو. به اين مي
گن اشتباهِ استراتژيك در بازاريابي.
* شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و
مؤدبانه يه يه شاخه گلِ سرخ به ش مي ديد و مي گيد: «من پسر ثروتمندي هستم، با من
ازدواج كن»، اما اون گل رو توي سرتون مي زنه، چون شديداً استقلاليه. به اين مي گن
اشتباهِ تاكتيكي در بازاريابي.
* شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و
مي گيد: «من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن»؛ همون لحظه يه دختر ديگه كه
قبلا با همين كلمات گولش زده بوديد سروكلش پيدا مي شه و رسواتون ميكنه
به
اين ميگن تاثيرسوء سابقه در بازار.
*شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و
مي گيد: «من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن»؛ همون لحظه پاتون ميره روي پوست
موز و جلوي طرف ولو مي شيد به اين ميگن ضايع شدگي مفرط يا فقدان ثبات در بازار.
*شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و
مي خواهيد بگيد: «من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن»؛ كه يك هو يك دختر
زيباتر از اون رو پشت سرش مي بينيد فورا مسير رو عوض مي كنيد و به سمت دختر جديد
مي ريد.
به
اين ميگن چشم چراني، نه ببخشيد تحليل لحظه به لحظه بازار.
* شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و
مي گيد: «من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن»؛ اونهم با شعف خاصي برمي گرده و
لبخند مي زنه، شما كه باديدن چهره 60 ساله اون به اشتباه خودتون پي برديد سرخ و سفيد
شده و مجبوريد براي رهايي آسمون ريسمون ببافيدبه اين ميگن بدبياري يا خطاي بازار
* شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. به جايِ اين
كه جلو بريد و بگيد: «من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن»؛ به مادرتون مي گيد
كه با مادرش تماس بگيره و قرار خواستگاري رو بذاره. به اين مي گن بازاريابي سنتي.
* شما
در يك مهماني، يك دخترِ بسيار زيبا رو مي بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و
مي گيد: «من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن»؛ اون هم با دوست اش صحبت مي كنه
و در موردِ شما توضيح مي ده و شما با هردوي اونا ازدواج مي كنيد. به اين مي گن
بازاريابي دهان به دهان!
* شما
در يك مهماني، دخترِهاي بسيار زيبايِ فراواني رو مي بينيد و ازشون خوش تون مي آد.
سرگردان مي شيد كه جلوي كدوم بريد و بگيد: «من پسر ثروتمندي هستم، با من ازدواج كن
بعد ما مي تونيم با هم بيش از دوبچه داشته باشيم»؛ به اين ميگن فقدان استراتژي در
بازار
ارشميدس گفته است: جايي براي ايستادن به من بدهيد و يك اهرم و تكيه گاه، تا من زمين را به حركت درآورم؛ درست مثل حركت دادن يك سنگ بزرگ به كمك اهرم و تكيه گاه؛ هر چه تعداد چوبها را بيشتر كنيم، حرکت سنگ، راحتتر است. اهرم، شايد به نظر از ساده ترين ابزارهايي باشد كه بشر به كار برده اما به نوعي بهترين ابزار هم بود. در دنياي اقتصاد، كاربرد اصل اهرم تاثيري به مراتب جالبتر دارد. اصل اهرم يعني بكارگيري افراد به عنوان اهرم سوددهي، يعني همکاري گروه که منجر به سود بيشتري براي همه است (معجزة Team work و عوايد کار گروهي).
جي پل گتي، خداي نفت و ميلياردر معروف ميگويد: ترجيح ميدهم يك درصد تلاش صد نفر را داشته باشم تا صد در صد تلاش خودم را.
حق با گتي است: هيچ كس به تنهايي زمان و انرژي لازم را براي ايجاد يك تجارت موفق ندارد.
اصل اهرم:
استفاده از افراد به عنوان اهرمهايي براي سودآوري (به عبارتي كار گروهي و كمك گرفتن از ديگران.)
كاربرد اصل اهرم در نظام بازرگاني و اقتصاد اصلاً چيز جديدي نيست. درست است كه NETWORK MARKETING به بهترين نحو اين اصل را به كار گرفته، اما استفاده از آن به بيش از 250 سال پيش برميگردد. سرخپوستان شمال آمريكا براي آنكه پوستهاي سگ آبي را كه داشتند بفروشند، به صورت ناوگانهايي از قايقهاي كوچكشان براي فروش ميرفتند. به اين صورت كه هر نفر چند قايق پوستش را در ناوگان يك رهبر تجاري كه داراي قدرت مذاكره تجاري بود در ازاي حق عضويت مثلاً يك پوست از هر قايقش قرار ميداد. مثلاً ده نفر با هر چند قايقي كه داشتند اين حق عضويت را ميدادند و آن رهبر، كار تثبيت قيمت پوست و مذاكره با سفيدپوستان را انجام ميداد. بين سالهاي 1785 تا 1893 كه قيمت پوست سگ آبي در لندن بين 10 تا 20 شلينگ شناور بود، اما سرخپوستان قيمت ثابتي داشتند.
با اين كار سرخپوستان بيش از 100 سال تجارت را بدست داشتند تا اينكه شركتهاي مختلط شروع به كار كردند و عرضه حجم بالاي محصول سرخپوستان را کنار زدند. بعد از آن، در همين دوره يانكي هاي دوره گرد كه با گاري و پياده به در خانه ها مي رفتند، کار خود را شروع كردند. اما با گسترش خطوط راهآهن و آبراه ها و كشتيراني در آمريكا، عمده فروشها كار خود را شروع كردند كه کالا را به صورت عمده به مغازه ميرساندند و مشتري از مغازه خريد ميكرد. علت اينكه يانكيها زود كنار زده شدند اين بود كه فقط به فکر سود شخصي بودند. گروهي نبودند که کسي از آنها حمايت کند، بنابراين به كلي كنار زده شدند. در واقع عمده فروشها هم از اصل اهرم استفاده كردند (مغازه دارها).
در اواخر قرن 19 و اوايل قرن بيستم شيوة جديدي به كار گرفته شد كه در زمان خود، شيوهاي انقلابي بود: به اين صورت كه فرد براي خودش كار ميكرد اما چيزي را ميفروخت كه شهرت داخلي داشت يعني فروش مستقيم(direct selling) . در آن زمان AVON شركت پرس فولرو الكترولوكس از اين شيوه استفاده ميكردند. در اين روش هم مثل NETWORK MARKETING محصول در ويترين گذاشته نميشد، بلكه توسط افراد به در خانهها برده ميشد و عرضه ميگرديد. در اين روش هم همانند سرخپوستان شمال آمريكا، با استفاده از كار شبكهاي از اجتماع افراد بهره گرفتند. اين شيوه خيلي سريع همه جا را پر كرد.
اما شيوه DS (فروش مستقيم) يك مشكل بزرگ داشت و آن تكه زمان بود. افراد تا زماني كه كار ميكردند و به تعداد ساعت ها و دقايقي كه كار ميكردند پورسانت ميگرفتند و اگر بيمار ميشدند، پولي نبود يا حتي تعطيلات آخر هفته پولي نميگرفتند. بنابراين هيچگونه تامين معيشتي و كاري نداشتند. در واقع، آنها درآمد موقت داشتند. در موارد ديگر هم اين حالت وجود دارد. يك پزشك و يك وكيل به ازاي كاري كه انجام ميدهند پول ميگيرند و اگر بيمار يا پرونده قضايي نباشد، بالطبع درآمدي نيست.
در سالهاي 1920، كارل رنبرگ يك سال مجبور شد در شانگهاي بماند و با رژيم گرسنگي برنج و آب زندگي كند. اين دوره تجربه بسيار خوبي برايش شد. چون وقتي به آمريكا برگشت تجربه بسيار خوبي به عنوان يك شيميدان داشت كه از آن به خوبي استفاده كرد.
همانند تمام نظريات و عقايد قدرتمند، NETWORK MARKETING هم بدليل فقدان فهم و اطلاعات كافي با مقاومت روبه رو شد. هيچ رازي دربارة NETWORK MARKETING وجود ندارد! فقط يك راه ديگري براي فروش و توزيع خدمات و محصولات است.NETWORK MARKETING در حال حاضر يك جوان تقريباً 60 ساله است!
در اوايل دهة 1940، شركتي به نام ويتامين كاليفرنيا متوجه شد كه تمام نمايندگان فروش جديدش از دوستان و اقوام فروشندگان فعلياش هستند كه عمدتاً بدليل اينكه محصول را به قيمت عمدهفروشياش ميخواستند، به آنها ميپيوستند. همچنين آنها به اين نتيجه رسيدند كه داشتن نيروي فروش با تعداد افراد زياد - كه هر يك محصول كمي را ميفروشند - بسيار سادهتر و آسانتر از داشتن تعداد كمي فروشندة ماهر است كه محصولات زيادي را ميفروشند. با توجه به دو مطلب فوق آنها يك ساختار سوددهي فروش را طراحي كردند كه افراد را به دعوت نمايندگان جديدي تشويق ميكرد كه از مشترياني بودند كه راضي بودند و از دوستان و اقوام آنها نيز بودند و هر كدام از آنها نيز اين حق را داشت كه محصول را به ديگران ارائه كند. اين روش اين امكان را ميداد كه نيروي فروش به صورت نمايي رشد كند. شركت بابت فروشي كه تمام گروه يا شبكة نمايندگان مستقل انجام ميداد به آنها پورسانت ميداد. در اين زمان بود كه NETWORK MARKETING متولد شد! چند سال بعد اين شركت به شركت مكملهاي غذايي Nutrilite تغيير نام داد.
اكثر كارشناسان اقتصادي اذعان دارند كه كارل رنبرگ (موسس شركت ويتامين كاليفرنيا) اولين كسي بود كه NETWORK MARKETING را به شيوة موفق بكار گرفت. در واقع پيش از او شركتهاي فروش مستقيمي بودهاند كه به نمايندگان فروش خود براي جذب افراد جديد، مبالغي را ميپرداختند و يا حتي درصدي از چند روز اول سود فروشنده جديد را به معرف ميپرداختند، ولي رنبرگ اولين كسي بوده كه پورسانت دائمي را در نظر گرفته است. البته برخي معتقدند كه آن طرح توسط دو مغز متفكر Nutrilite يعني لي مارتينينگ و ويليام گسل ابداع شده است. با اين حال آن طرح، مشتركات زيادي با آنچه که امروز NETWORK MARKETING ميخوانيم داشته است.
طرح Nutrilite به اين صورت بود كه شخص اول بايد 25 جنس را ميفروخت سپس ميتوانست يک فروشنده را وارد كند و از آن به بعد 3% از ميزان فروش او را دريافت ميكرد.
چند سال بعد يعني در سال 1959 نمايندگان فروش سابق Nutrilite، "ريچارد دوس" و "جان وان اندل" شركت Amway را - به عنوان American Way يعني راه آمريكايي - به بازار عرضه كردند. آن دو، با ثروتي كه از فعاليت در Nutrilite بدست آورده بودند و با يك عرق ملي و حس وطنپرستي، Amway را بنا نهادند كه اين طرح، يک موفقيت باورنكردني در سرتاسر آمريكا بدست آورد.
اما در دهه 1970 بدون هيچ درك درستي از اينكه چه چيزي استفادة درست و صحيح از NETWORK MARKETING است، كميسيون تجارت فدرال (FTC) و انجمنهاي ايالتي تمام آمريكا، بر عليه تمام شركتهاي NETWORK MARKETING برخاستند. در سال 1975، FTC به دادخواستي عليه Amway پرداخت كه در آن ادعا شده بود كه اين كمپاني يك هرم نادرست است و خودداري Amway از فروش محصولاتش در مغازههاي خردهفروشي، يك مصداق خودداري از تجارت است.
شرکت Amway، 4 سال و ميليون ها دلار را صرف كرد تا نامش را از اين ادعا پاك كند. سرانجام در سال 1979، FTC حكم داد AmWay يك هرم نيست و سود آن از فروش محصولاتش تامين ميشود و تأئيد كرد كه NETWORK MARKETING يك سيستم توزيع صحيح و پربازده است.
چرا تجارت به سمتNETWORK MARKETING رفت؟!
اصلاً NWM چيست ؟
1 – پل پليزر كه در سن 23 سالگي مشاور اقتصادي ريگان و بوش بود، CD هاي آموزشي خود را مدتها براي عرضه در بازار ارائه كرده بود اما به فروش نميرفت. از هر گونه تبليغ هم استفاده كرده بود تا اينكه يكي از كارشناسان Amway از او خواست براي Amway يك سخنراني داشته باشد. پس از آشنايي با Amway توانست CDهاي خود را به كمك NETWORK MARKETING به فروش برساند.
در واقع در آمريكا به زماني رسيدند كه ديگر تبليغات تلويزيوني و اينترنتي فايده نداشت و مردم تلويزيون را خاموش ميكنند ، حتي تبليغات اينترنتي را كه به Box يا Bulkشان ميآيد باز نميكنند و حذف ميكنند. در ذهن خود دژي درست كردند و بنابراين توزيع كالا به مشكل برخورد. چيزي كه كارشناسان قبلاً هم پيشبيني كرده بودند.
دان هلودر گفته بود كه از دهه 90 به بعد ديگر مهم نيست كارخانه ها در ساخت باكيفيت تر رقابت داشته باشند، بلكه مهم اين است كه راه بهتري براي توزيع آن بيابند؛ چون در حال حاضر عامل توزيع، 80% هزينة كالا را تشکيل ميدهد و مطمئناً راههاي بهتري براي توزيع و حذف اين هزينه ها وجود دارد. به يک شيوة جديد توزيع و تبليغ نياز هست و آن NETWORK MARKETING است. در اين روش از تبليغ كلامي و سينه به سينه استفاده ميشود كه كمهزينه است. پس، هزينة تبليغ را بين مشترياني كه خود، عامل توزيع ميشوند، تقسيم ميكند. تبليغ كلامي به نظر بازاريابهاي قبلي نتيجه تبليغات خوب است، اما افرادي كه در NETWORK MARKETING کار ميكنند ميدانند كه بكارگيري اصول شناخته شده براي تبليغ كلامي است که نتايج معتبر و عالي به بار ميآورد.
2 – كارشناسان اقتصادي پيش بيني كردند كه يك واحد بزرگ، ديگر مثل گذشته كارآيي ندارد. بله زماني بود كه Ronald Coase، به خاطر اينكه گفته بود عوامل كار خود را به صورت متمركز در يك جا جمع كنيد تا هزينه كمتر و كارآيي بيشتر داشته باشيد، جايزة نوبل گرفت. اما اين امر، مختص دورهاي بوده كه جمعيت دنيا به اين حد نبود؛ با جمعيتي كه در زمان او بود، اين تئوري، كاربرد داشت. اما با ازدياد جمعيت، اين متمركزسازي، عملاً ميزان بيكاري را افزايش ميدهد. بنابراين روند تمركززدايي شروع شد. يعني شركتها، بخشهايي از كار خود را به خارج از سازمان خود واگذار كردند؛ كارمندان رسمي و دائمي خود را به صورت قراردادي به كار گرفتند كه خود مشكلي ديگر ايجاد كرد كه در جاي خود توضيح ميدهم. يكي از دلايل ديگر كه متمركز سازي جواب نميدهد اين است كه با وجود فنآوري جديد ميتوان خيلي از هزينهها را كاهش داد. كارشناسان اقتصادي معتقدند شبكهاي از ميليونها واحد كوچكتر به مراتب محكمتر و سريعتر از يك سازمان متمركز بسيار عالي عمل ميكنند؛ چون توانمندي آنها به توان ميرسد و هزاران عضو، ميليونها دوست پيدا ميكنند. هر چه تعداد واحدها بيشتر باشد تعداد ارتباطات بين آنها بيشتر است و هر چه ارتباط بين آنها بيشتر، تجارت موفقتري داريم (در گذشته روابط عمومي مهم بود تا بتواند ارتباط ايجاد كند اما دراينجا ارتباطِ اول همه، براساس روابط عمومي نيست. نه اينكه روابط عمومي خوب نيست، بلكه روابط عمومي به معناي شناخت تعداد زياد، کافي نيست. چون بايد عوامل مهمتري وجود داشته باشد تا ارتباط ايجاد گردد). خانم پاپ كورن مشاور اقتصادي Eastman Kodak , American Express و IBMدر طي دهة 90 به اين شركتها هشدار داده بود كه بايد اين كار را انجام دهند و حتي بطور رسمي از آنها خواسته بود تا از NETWORK MARKETING براي ارائه خدمات خود استفاده كنند، اما به حرف او توجهي نشد. اما از اواخر دهه 90، همه شروع به تغيير كردند. حتي At&T امريكا هم مجبور شده شروع به همراهي با NETWORK MARKETING كند و خدمات راه دور خود را از طريق MCI و Amway عرضه كند. اما باز هم كارشناسان معتقدند اين كافي نيست و بايد خصوصي سازي به صورت كوآنتومي صورت گيرد يعني هر سازمان به كوچكترين واحد خود يعني افراد انساني تجزيه شود.
كمپاني ژوپيتر كاميونيكشين پيش بيني كرده بود كه 24% تجارت الكترونيكي تا سال 2002 از طريق جذب افراد مستقل صورت ميگيرد اما اين كافي نيست بلكه بايد به صورت MLM و عضوگيري چند سطحي صورت گيرد تا اين تمرکززدايي مناسب انجام شود. در واقع قدرت خصوصي سازي به عملكرد مستقل هر فرد در كنار يك شبكه و در ارتباط با آن است. وقتي يك سازمان يا بخشي از يك صنعت بصورت خصوصيسازي كوآنتومي يا انبوه كار كند، بخشهاي ديگر هم مجبورند اينكار را بكنند درست مثل مهرههاي دومينو. چه بخواهند و چه نخواهند مجبور به انجام آن ميشوند وگرنه بايد كنار بكشند. در عصر حاضر سودآوري در اين كار است. در كشور خود ما هم مدتي است كه اينكار صورت ميگيرد. براي مثال وزارتخانهها، كارمندان رسمي خود را بازخريد ميكنند. اما همانها را به صورت كارمند شركتي يك شركت خارج از وزارتخانه با قراردادهاي حداكثر يك ساله و مزاياي كمتر جذب ميكنند. در جاي خود به مشكلاتي كه به بارآورده اشاره ميكنم. خصوصي سازيهاي فعلي هماني است كه آنجا هم اتفاق افتاده است.
3 – دليل ديگر اين است كه در عصر كامپيوتر زندگي مي كنيم در عصر دنياي كامپيوتري يعني اينترنت، چه بخواهيم چه نخواهيم، بايد بپذيريم كه با اين رقابت شديد و مخاطراتي كه در عصر كامپيوتر وجود دارد زندگي در اين عصر دشوار است و كار طاقتفرسايي است. مدتها پيش كارشناسان پيشبيني كرده بودند كه قرن بيست و يكم عصر رفاه و رفاه طلبي است و اين عصر اينترنت است كه به راحتي همه چيز را در اختيار ما ميگذارد. اما بايد دانست كه اين رفاه با تلاش و عرق جبين به دست ميآيد. ريچارد پو ميگويد: نحوه زندگي در سالهاي آتي تا حد زيادي بر اساس انتخاب امروز ما و استراتژيهايي كه براي ايجاد تجارت خود در عصر اطلاعات به كار ميگيريم تعيين ميشود.
تايرون تيلور نت ورکر قوي شرکت Primerica (شركت بيمه اي كه از طريق NETWORK MARKETING خدمات خود را ارائه ميكند) ميگويد: در عصر حاضر آنچه كه غني را از فقير جدا ميكند، دانش و اطلاعات است. اما اين دانش و اطلاعات نيازي به مطالعة آكادميك ندارد. همانطور که يك مادر براي تربيت فرزندانش از كتابهاي روانشناسي به ويژه روانشناسي كودك كمك ميگيرد. از مشاورين مربوط كمك ميگيرد و هزينه و سرمايهگذاري ميكند تا فرزندي شايسته تحويل جامعه دهد.
پو ميگويد: آنان كه NETWORK MARKETING را انتخاب مي كنند گامي بسيار بلند در مسيري درست بر ميدارند.
4 – دليل ديگر، ازدياد ناامني در جامعه است. مردم در آمريكا، دچار هراس از خريد هستند. خيليها وقتي هوا تاريك ميشود براي خريد بيرون نميروند و ترجيح ميدهند در پيلة خود بمانند تا اجناس به در خانة (پيله) آنها برده شود.
اين اتفاق در كشور ما هم در حال وقوع است. چند نفر از ما وقتي بيرون ميرويم، مراقب كيفمان نيستيم و بيخيال و بيدغدغه راه ميرويم؟ چند نفرمان موقع خريد عيد، پولها را با خيال راحت و يكجا در كيفمان ميگذاريم و تقسيم نميكنيم؟ ديگر كم مانده پول را قبل از خريد يا بعد از خريد براي طرف پست كنيم كه دزديده نشود و به خودمان آسيب نرسد.
خانم پاپ كورن ميگويد كه قرن 21، قرني است كه عادتهاي خريد به شكل اساسي تغيير خواهد كرد. بجاي رفتن به مغازه، مغازه به خانة ما ميآيد. در آيندهاي نزديك، NETWORK MARKETING همانند خريد عادي خواهد شد.
به همين دليل كارشناسان به دنبال راهي بودند كه بتواند با هزينة اندك اجناس را به خانه هاي مردم ببرد و آن راه، e-Commerce بوده يعني خريد و فروش از طريق اينترنت. خريد و فروش به اين طريق هم در ابتدا جذاب بود، اما انسان نياز به ارتباط دارد و تنها بخشي از e-commerce، توانسته است تا اين ارتباط را حفظ کند و آن NETWORK MARKETING است. ريچارد پو، منظرهاي را تصور ميكند كه پاي كامپيوتر نشستهايد و روي سوپرماركت كليك ميكنيد، سراغ مثلاً بخش شامپوها ميرويد و شامپوهاي مختلف با تبليغ خاص خود، جلوي چشم شما عشوهگري ميكنند. بعد شما روي يكي از آنها كليك ميكنيد، سفارش مي دهيد و به در خانة شما ميآيد. اما فكر ميكنيد اين كار تا چه مدت براي شما هيجان دارد؟ چيزي كه پو ميگويد اين است كه اگر به همين منوال بگذرد، تجارت الكترونيكي كه روزي رؤيا و آرزوي انسان بوده، به كابوس افراد بدل ميشود (شايد براي مخاطب حتي بدتر و مشمئزکنندهتر از تبليغات تلويزيوني و اينترنتي شود). بنابراين بايد راه بهتري پيدا كرد كه روح هم داشته باشد. اين کار تنها زماني ميسر است كه انسان هم در انجام آن دخيل باشد.
5 – از دلايل ديگر كه به نظرم جالب است، اينكه كارفرمايان خودشان هم به اين سمت و سو تمايل دارند. فرض كنيد که ميخواهم يك شركت بازرگاني داشته باشم. بايد سرماية هنگفتي را سرمايهگذاري كنم. جا و ابزار بگيرم و مجوزهاي مختلف و افرادي كه برايم كار كنند. اما تازه گرفتاري شروع ميشود. اگر بخواهم موفق باشم بايد مدام مراقب باشم كه آيا همه كار ميكنند يا نه؟ چون زيردستان تفكرشان اين است كه آنها كار مي كنند تا من سود ببرم كه واقعيت هم همين است. من بخشي از سود را به آنها مي دهم (به عنوان حقوق) براي همين انگيزه كار در آنها خيلي قوي نيست. در حاليكه با MLM همان افراد ميتوانند زيرمجموعه و دوستان من باشند كه من آنها را و آنها زيرمجموعههايشان را مديريت ميكنند. در عين حال براي خود كار ميكنيم و به ميزان كار خود، سود مي بريم، آن هم با هزينهاي به مراتب كمتر! من سازماني را تشكيل ميدهم كه هم در سود و هم در ساختار و ساماندهي آن با ديگران همکار و شريك هستم.
ازاينرو، تجارت به سمت شيوة تمركززدايي به ويژه NETWORK MARKETING سوق پيدا کرد.
فازهاي تحول NETWORK MARKETING
همانطور كه قبلا گفته شد در سال 1945 با شروع کار Nutrilite، صنعتNETWORK MARKETING متولد شد. اما مطمئنا از سال 1945 تاكنون به يك صورت يعني به همان شكل اوليه باقي نمانده و تغييراتي را در جهت رشد و تكامل داشته است. ريچارد پو در كتاب موج چهار در داخل موج سوم يعني موج الكترونيك فازهاي NETWORK MARKETING را برشمرده است؛
- فاز اول NETWORK MARKETING يا فاز زيرزميني underground (79-1945):
اين فاز از همان Nutrilite شروع شد. در واقع همانند دورة غرب وحشي اين صنعت بوده است، چون نه قانوني داشته و نه نظمي. Nutrilite با ايده هاي جديد پيش رفت. شركت هايي كه از آن الگو گرفته بودند هم خيلي پيشرفت كردند كه البته برخي صادقانه عمل ميكردند و برخي نه. البته دولت هم سعي مي كرد تا همزمان با همان صداقتي كه برخي شركتها كار ميكردند، محدودشان كند.
- فاز دوم NETWORK MARKETING يا مرحله رشد و گسترش (89-1980):
كه با قانوني شدن Amway شروع شد. اينجا بود كه با پيشرفت فنآوري كامپيوتر، شركتدارها به استفاده از كامپيوتر رو آوردند. در دهه 80 سرعت رشد و گسترش بسيار زيادي داشت. اما حتي در دورة رشد خود هم مسائلي داشت. افراد وقتي عضو ميگرفتند قول ميدادند كه اينكار فرصتهاي نامحدودي در اختيار آنها قرار ميدهد، اما نمي گفتند اگر زمان بگذاريد و كار كنيد. افراد كمي بودند كه زمان و پول و انرژي براي اينكار صرف كردند. يكي ديگر از مسائل اين دوره اين بود كه افراد متوسط - كه نيمهوقت كار ميكردند - نميدانستند چطور بايد جنسي را كه نميشناسند بفروشند. بنابراين بعد از مدتي خسته ميشدند و ميبريدند و فقط افراد قوي و نابغه با انگيزة قوي و شخصيتهاي فوقالعاده، موفق ميشدند. اما در اواخر اين دهه، آموزش و حمايت نيز به نظامNETWORK MARKETING اضافه شد. ظاهراً "دان هلر" كه زماني فروشنده IBM بوده و فاز اول و دومNETWORK MARKETING را هم تجربه كرده بود، براي اولين بار شروع به آموزش زيرمجموعههايش كرد. او حتي خانواده خود را هم درگير كار آموزش كرده بود. وي ميگويد: الان مردم ديگر مجبور نيستند بيشتر كارهايي را كه ما كرديم انجام دهند. او دو سال نيمه وقت به شيوه MLM كار كرد و زماني که به سود رسيد، كار IBM را رها كرد. او مي گويد الان كار NETWORK MARKETING خيلي ساده شده است.
- فاز سوم يا مرحله فروش جمعي و انبوه (1999-1990):
از سال 1990، Amway هم مثل شركتهاي ديگر روش خود را تغيير داد و با استفاده از كامپيوتر، Voice-mail و فكس آنلاين و هر روش الكترونيكي و ارتباطي ممكن، به كار خود ادامه داد تا فروش بيشتري داشته باشد و از اينجا بود كه فاز سوم شروع شد. اينجا بود كه همه ميتوانستند در اين كار وارد شوند. هزينهها چه به لحاظ پولي و چه زماني، كاهش يافت. به اين ترتيب موجي از مشتريان حملهور شدند. مردمي كه حتي فكرش را نميكردند زماني بتوانند اينكار را بكنند نيز به اينكار پرداختند. البته همة آنها موفق نبودند. هيچ حرفهاي تضمين نميدهد كه همه افرادي كه به آن ميپردازند موفق باشند. اما براي مردم در آن برهه، چند صد دلار هم غنيمت بود. ديد اغلب مردم اين بود كه NETWORK MARKETING ارزش كاركردن را دارد. در اين دوره بود كه N.M. به صنعت تبديل شد. "وال استرتيت ژورنال" در تاريخ 23 ژوئن 1995 نوشت: بين 1990 تا 1994، 34% به تعداد نتورکرها افزوده شده است و تعداد افرادي كه تمام وقت به آن ميپردازند، دو برابر شده است (درواقع کساني که به عنوان كار و يك شغل به آن نگاه ميكردند). در اين دوره كشورهاي ديگري هم بودند كه از سيستم NM استفاده ميكردند به ويژه كشورهاي شرق و جنوب شرق آسيا بسيار سريعتر از آمريكا عمل كرده بودند. رشد MLM در دهه 90 در آمريكا بيشتر از رشد مجموع ساير سيستم هاي اقتصادي اين کشور بود.
در اين فاز لازم نبود بالاسري و زيرمجموعه، يكديگر را ببينند بلكه از هر جاي دنيا ميتوانستند با هم ارتباط برقرار كنند. در واقع از هر جاي دنيا ميشد به پيلة فردي در جاي ديگر وارد شد. اما از مضرات آن كم رنگ شدن حضور انساني در سيستم بود.
- فاز چهارم يا بلوغ Network Marketing:
عليرغم رشد چشمگيرNETWORK MARKETING، هنوز خيلي از شركتها مردد بودند.NETWORK MARKETING با وجود ميلياردها دلار سوددهي باز هم مطرود بود. اما در سال 2000 شركتها يكي يكي به سمت آن آمدند. در اين فاز، ارائة خدمات به ويژه خدمات اينترنتي به روش MLM رواج يافت براي مثال Alladvantage.Com براي افراد و شركتها يك viewbar در نظر گرفته بود كه ميتوانستند از آن براي تبليغ استفاده كنند.
در فاز چهارم، NETWORK MARKETING به صورت يك فرهنگ درآمد. تا قبل از اين موج در هيچ كتاب يا ژورنالي دربارة آن نوشته نميشد و دنياي آنها دنيايي جدا بود. اما از سال 2000 از اين انزوا خارج شد و به عنوان بازاريابي قانوني به همه معرفي شد و حالا در مطبوعات دنيا از موفقيتهاي آن گفته ميشود. در اين موج NETWORK MARKETING هم به دنياي شركتداري پيوست و بنابراين افراد جوياي كار واقعي، جذب آن ميشوند. NETWORK MARKETING در سه فاز گذشته رشد كرده و در موج 4، شكوفا شده است. ديگر، موفقيت فروش اجناس به شانس ربطي ندارد چون در اين موج موفقيت فروش قطعي است. چرا؟ چون توزيعكنندگان اين موج جدي، تشنة اطلاعات و با انگيزة قوي هستند و خون و عرق خود را سرمايه كردهاند. در موج 4 عليرغم موج سوم حضور انساني پررنگ است. ارتباط در اين موج يعني حضور داشتن؛ حتي اگر شده با شنيدن و حرف زدن پشت تلفن (صدا). در اين موج، ساده كردن كار از عوامل موفقيت است و فقط بايد ارتباطات داخل مجموعه را شكل دهيم، سپس آنرا مديرت و ارزيابي كنيم. در اين موج نه تنها شيوة كار ما بلكه نحوه يادگيري كودكانمان، ساختار خانواده و روابط اجتماعي ما نيز رقم ميخورد. در اين موج طيف گستردهاي از محصولات و خدمات شامل خدمات بانكي ، بيمه، اينترنت، كتابفروشيهاي الكترونيكي و تبليغات اينترنتي، توريستي و بسياري ديگر به جمع NETWORK MARKETING پيوستند. اين موج يك موج آمادة حركت است كه در آن نه تنها نوع تجارت بلكه نوع افراد و نحوة كار و موفقيت آنها نيز تغيير كرده است. در اقتصاد به سيستمي آمادة حركت ميگويند كه نيازي به امتحان و بررسي ندارد و فقط بايد استارت بزند و راه بيفتد.
يكي از مشخصات NETWORK MARKETING آنهم در موج چهارم، كار گروهي است؛ قوميتها و نژادها يكديگر را در اين سيستم تقويت ميكنند. حتي قوميتهاي جديد و وابستگيهاي جديد ايجاد ميشود كه بسيار محكمند.
تعريف و ساختار NETWORK MARKETING
( تجارت از طريق بازاريابي شبكهاي)
طبق تعريف، تجارت شبكهاي شيوهاي است براي فروش محصولات كه از طريق آن فروشندگان مستقل اجازه جذب فروشندگان ديگر و دريافت پورسانت به ازاي مقدار فروش به افرادي كه جذب كردهاند را دارند. اين شيوه بيش از 60 سال است كه ابداع شده اما در طول سالهاي اخير با پيشرفت تكنولوژي، مزاياي خود را بيش از پيش نشان داده است.
اما ببينيم خصوصيات و ساختاري كه باعث موفقيت NETWORK MARKETING در موج چهارم شده است چيست:
1 – اولين ويژگي آن تماس بين اعضا است: اعضاي يك شبكة فروش از هر وسيلهاي براي برقراري ارتباط استفاده ميكنند و تلفن و نامه، فكس، موبايل، ايميل، ماهواره و خلاصه آخرين دستاوردهاي ارتباطي را براي ارتباط بين اعضا بكار ميگيرند.
2 – خصوصيت دوم، دقيقاً همان چيزي كه در متن پرزنت هم هست « اينجا هيچگونه خروج و محدوديتي وجود ندارد»، هم در ورود افراد و هم در ارائة محصول. در سه فاز قبليNETWORK MARKETING، افراد وقتي كارشان در يك كمپاني تمام ميشد، از يك شركت به شركت ديگر ميرفتند. اما الان ديگر لازم نيست، چون انتهاي شبكه باز است. هيچ اشباعي وجود ندارد چون هميشه كالا و خدمات براي عرضه وجود دارد، البته در ايران چون نتورك را همان QI مي دانند تازه آنهم GQI، فكر مي كنند نتورك فقط عرضة چيزهايي گران قيمت مثل طلاست. در آمريكا اينطور نيست؛ آنجا طوري شده است كه وقتي ميگويند NETWORK MARKETING فكر مي كنند فقط بايد صابون و كرمهاي بهداشتي بفروشند. چون در دنيا اين صنعت براي عرضة طيف گسترده ايي از كالاها استفاده ميشود و اينجا به خاطر اين مقايسه فكر ميكنند خوب همه كه طلا نميخواهند، در صورتيكه نميدانند كمپاني خدمات هم دارد كه نه تنها تعداد آنها كم نيست، بلکه مدام در حال افزايش هم هست.
3 – ويژگي بعدي، "سيستم آماده" است. يعني به محض خريد استارت كار زده ميشود و همه چيز براي حركت آماده است. طرح درآمدزايي در موج4 بايد به اين صورت باشد، عملي و آماده براي بهره گيري. در چنين سيستمي شما فقط با Pin و Password و امثال اينها كار ميكنيد. سفارش ميدهيد و برايتان ارسال ميشود. حتي برخي شركتها آموزش IR خود را به صورت خودكار انجام ميدهند.
سيستم هاي آماده حركت توان تكثير بينهايت را دارند كه نتوركرها اين توان را چندين برابر ميكنند.
4- پورسانت دائمي و يكسان: در 3 فاز قبلي MLM، آنهايي كه در سطح رهبري (ليدرشيپ) بودند پورسانت بيشتري ميگرفتند اما در موج 4 همه يكسان سود ميبرند، كمتر و بيشتر آن به ميزان زمان و انرژي هر شخص بستگي دارد.
5- عامل ارتباط: در فاز سوم به خاطر استفاده بيش از حد از فنآوري كامپيوتر، حضور انساني تقريباً از بين رفته بود. اما در موج 4، استفاده از اين پيشرفتها به معني حذف انسان نيست. اتفاقاً چون NETWORK MARKETING از طريق افراد انساني انجامپذير است، بنابراين قابل حذف نيست. چيزي كه ريچارد پو ميگويد اين است كه در موج 4 بايد توزيعكنندگان، از جنس گوشت و خون باشند؛ چون تبليغ بايد به صورت كلامي و سينه به سينه صورت گيرد.
6- تكثير پذيري: مهمترين چيزي كه وقتي در كتاب يا سايتهاي مختلف بررسي ميكنيم، روي آن خيلي تاكيد شده است همين تكثيرپذيري است. در جاي خود به وضوح ميگوئيم كه اين نكته چقدر در موفقيت و عدم موفقيت كمپانيها موثر بوده است.